عشق مامان و بابا ستایشعشق مامان و بابا ستایش، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 4 روز سن داره

✿ برای دخترکم ستایش ✿

آخرین پست 26 ماهگی نفس کوچولوم

1392/5/28 3:39
957 بازدید
اشتراک گذاری

 

 همه چیز از 26 ماهگی نفس کوچولوم

 

گاهی وقتا به خودم میگم خدا خیلی دوستم داشته که بهم دختر هدیه دادهاز خود راضی

دختر داشتن یه نعمته که برای هر لحظه داشتنش باید شکر گذار باشی و قدرشو بدونی.از اونجایی که خدا از دلم خبر داشت که من یه نی نی بیشتر نمیخوام و دوست دارم کوچولوم یکی یدونه باقی بمونه و اصصصصصصصصلا با داشتن  نی نی دوم موافق نیستم،لطفش رو ازم دریغ نکرد و بهم یه دخمل کوشولو هدیه داد.البته اگر به جای ستایشم الان یه گلپسر داشتم،عاشقانه دوستش داشتم و بازم خدارو شاکر بودم،ولی شما میدونید چی میگمچشمکدختر داشتن یه نعمتهقلب

ستایشِ عسلم شیطون تر و شیرین تر از قبل،26 ماهگی رو پشت سر گذاشت.با حرف زدنش که خیلی وقته کامل و واضحه کلی دلبری میکنه.

تو این ماه خیلی به ابراز علاقۀ ما به خودش توجه میکرد و یه ریز ازمون میپرسید " خِـــــلی دوس داری منو؟عاشگمی؟(عاشقمی) " ما هم هربار با عشق جواب میدادیم آره عزززیزم عاشقتیمماچ

 

مدام به ما میگه " من خانووون دکتُــئم(دکترم) بیا آمپو بیزنم " و ماهم باید از آمپولاش که بعضا یه نیشگون کوچولوئه نوش جان کنیمنگران

 

وقتی کانالی که برنامه باب میلشو داره عوض میکنم با جدیت میگه " بیزا همین باشه " و من کلی حساااب میبرم ازش.باباش که میگه این جدیتش به خودت رفتهزبان

وقتی ام داره کارتون میبینه و تموم میشه خیییلی ناز بهم میگه " اَنان(الان) چی داره؟ "

 

تو این ماه هنووووزم ترس هاش از چیزای کوچیک کم نشده و من هنووووز منتظرم این

ترسهاش از یادش برن.

وقتی از چیزی میترسه بدو بدو میاد پیش من و میگه " مامان سمانه تسیدم ،

تو گوگان(تورو قرآنتعجب) نرو گِیه میکنم " منم اینجور موقع ها خیییلی براش ناراحت میشم دل شکسته

بغلش میکنم و کلی بهش توضیح میدم که عزززیزم من پیشتم نترس و....

 

از اونجایی که خاله سعیده جونش میره کلاس کنکور،ستایش جونم یاد گرفته و هی میگه

" من میرم تِلاسم "

یه روز بهم گفت " مامان سمانه..من برم تِلاسم..تو تنایی؟(تنهایی) "    من : تعجبقلببغل

 

وقتی میخواد یه کاری رو بکنه میگه " اِ لَــظه اجازه بدم " که منظورش همون یه لحظه اجازه بده ست.

 

من زیاد نفس کوچولو صداش میکنم،خودشم یاد گرفته میگه  " نمَس کوچوئـــــو "

 

ستایش جونم تا همین چند وقت پیش برخلاف خییییلی از بچه ها اصلا شخصیت باب اسفنجی معروف و محبوب رو نمیشناخت،تا اینکه خاله سعیده جون براش یه دفتر نقاشی با عکس باب اسفنجی خرید و منم اسمشو بهش گفتم و کم کم تو یه شبکه عربی-انگلیسی مخصوص کارتون(ما پرشین تون رو نداریم) دیدش و خوشش اومد.

حالا دخملی من به باب اسفنجی میگه " بابا فَنجین "نیشخند و کلی عروسکشو که تازه براش خریدم دوست داره و رسما به جمع هوادارن باب اسفنجی پیوستاز خود راضی

پ.ن:دفتر نقاشی مذکور رو که نگاه میکنم به استعدادهای پنهان و کودک دورن فعال همسری و خاله های ستایش و... تو نقاشی پی میبرم که تو دفتر دخملی موج میزنهابروخنده

 

عسلم خیییلی بامزه و بجا یاد گرفته از "خدا نکنه"  و "بنده خدا" استفاده میکنه و شنونده رو واقعا به خنده میندازه

 

هـُــدو                 هلو

پِدِستر                دلستر(عاااشق دلستره)

جیک جیئک          جیر جیرک

ناقلاد                 ناقلا(از کسی یا چیزی شاکی بشه اینو میگهنیشخند)

گیفیدم               گرفتم

آشونَت!               آشپزخونه

اَخَندَدَیَم!!!(نمیدونم این به کدوم زبونهمتفکرنیشخند)          انداختم

آی شوتی چَدم              عجب شوتی کردم!

(دخملی ما تو شوت های وحشتناک تو این آپارتمان کوچیک اصلا و ابدا از پسرا کم نمیارهنگران من با هر شوتش اینطوریم استرس اوه عصبانییعنی اگه پسر بود علی دایی ای چیزی میشدنیشخند)

اَدی علی                 امیرعلی

 

بعداز اینکه شیرخشک خوردن نازدختر تعطیل شد،من با نخوردن شیر پاستوریزه ش خییلی مشکل دارم.مثل خودم از شیر خوشش نمیاد و با هزار کلک به زور بهش یه لیوان میدم.

اینم عکساییه که در حال خوردن شیر ازش گرفتم.

اولش اصلا محل نمیذارهچشم

 

بعدش میخواد با ادا و عشوه منو از هدف اصلیم دور کنهچشمک

چون میدونه نازشو میخرم و این اداهاشو دوست دارم.ولی من ول کن نیستممژه

 

 

ای جوووونمبغلقلب

 

 

وقتی ام میبینه من بیخیالش نمیشم و تا نخوره دست از سرش بر نمیدارم اخم میکنه و

بداخلاق میشهقهر

 

 

 

شیطون بلا چند روز پیش ظرف زعفرون عزیز منو زد شکستگریه

 

 

ظهر جمعه خونه پدرجون در حال کالسکه بازیچشمک

 

 

 

نازدخترم دلش میخواست تو کالسکه بخوابه و به من که اصلا حالو حوصله نداشتمخمیازه گییییر داده که بیا دور حیاط منو بچرخون تا بخوابمچشم

 

 

اینم خواب نااازشقلب

خواب

 

بابا فنجیننیشخند تو یه دست و بستنی تو یه دست دیگه

 

 

عاااشق این بستنیا شده(آناجون دقیقا از همون روز هر وقت از اونجا رد میشیم میگه بسنی بیخر،

بعدشم میگه آمیتا کجاستچشمک)

 

 

اینم عکس امروز که داشتیم قایم موشک بازی میکردیم و اومدم دیدم یعنی اینطوری

قایم شدهتعجبقهقهه حیف عکسش تار شده.

 

 

بدون شرحخنثی

 

 

 

 

  عسلم و بابا فنجین قلب

 

 

 

پ.ن : 28 مرداد ششمین سالگرد یکی شدن منو همسریه.به همین زودی 6 سال

خوب و بد گذشت...

دوستت دارم حسین عزیزم

 

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (23)

آناهیتا مامانیه آرمیتا
28 مرداد 92 5:13
سمانه جون خیلی برام جالبه که بااختلاف ۲تاوبلاگ جزوبه روزشده هاییم میبینی تفاهم روخواهر
یعععععنی من قربونت برم که میگی آمیتاکجاست عشق‌ ِ بستنی آرمیتاکه اون نصفه هم تموم نمیکنه
مردم ازخنده وقتی دیدم اونجوری قایم شدهعکس بدون شرح که خیلی باحال بود
خلاصه پست خیلی خوبی بوداول صبحی ساعت ۵صبح که این شکلیم کلی روحیه گرفتم ازدست این ستایش گلی
ششمین سالگردتون مبارک عزیزم باکلی آرزوهای خوب خوب برای خانواده سه نفریتون که امیدوارم ۳نفری هم باقی بمونید
خیلی تبریک بامزه ای بودمخصوصاآیکون دعوا
همیشه شادوسلامت وخوشبخت بمونید


برای منم جالب بود.ما که تو تفاهم داشتم با هم به تفاهم رسیدیم قبلا
خدا نکنه دوستم.آره کلی خاطرۀ اون روز تو ذهنش حک شده بچمستایشم نصفه میخوره و بجای اینکه بده من میندازه گوشه خیابون
منم با خوندن پستهای باحال شما کلی انرژی میگیرم آناجون
مرررسی از آرزوهای خوبت.مخصوصا سه نفری موندنمون
محبوبه مامان الینا
28 مرداد 92 10:06
اول آخری رو تبریک میگم سالگرد ازدواجتون مبارک عزیزمانشاله از روزهای بد کم بشه و به روزهای خوب روز به روز بیشتر شه تو زندگیتون عزیزم
در مورد داشتن دختر کاملا باهات موافقم سمانه جون
وای توگوگان خیلی بامزه بود
چه جالب الینا هم زیاد میگه یه لحظه چشمک]
ای جوووووووونم نمس کوچوئو
بابا فنجین
ای خدا دلبریش واسه شیر نخوردن خیلی نازه
قایم موشک تو ماشین لباسشویی؟!
فدای سرت که ظرف زعفرون شکست دوستم نه جدی میگم قضا بلا بود رفع شد



ممنون از دعای خوب و تبریکت عزززیزم
اصلااا کی میتونه بگه دختر داشتن خوب نیست
میبینی فرهنگ لغت نازدخترو محبوبه جون؟نمیدونم به حرفاش بخندم..تعجب کنم..بچلونمش..
آره زعفرون کیلویی خداتومن قضا بلا بوده
میگم باید دعا کنم خودمون یا اطرافیان رو امام رضا بطلبه،دوباره زعفرون دار بشم
محبوبه مامان الینا
28 مرداد 92 10:08
راستی بابت سالگرد ازدواج هدیه هم گرفتی دوست جون من؟ یا اینکه مث من سرت بی کلاه موند؟!


نه بابا سر منم بی کلاه موندهمسری بنده انقدر کارش زیاده و سرش شلوغ که وقتی براش نمیمونه.
مامان الینا
28 مرداد 92 11:35
ماشاالله خداحفظش کنه این ناز دخترو عزیزم با نظراتت پیرامون دختر داشتن و بچه دوم کاملا موافقم خیلی برام جالب بود که اینقدر هم عقیده هستیم


ممنون عزیزم.
برای منم جالب بود هم عقیده بودنمون
برای الینا طلایی
ریحانه مامان آرمیتا کوچولو
28 مرداد 92 12:00
سلام چه ني ني نازي داريد خدانگهدارش باشه با اجازتون لينکتون کردم خوشحال ميشم به آرميتاي نازمنم سر بزنيد و ني ني ما رو هم به عنوان يکي از دوستان وبلاگيتون لينک کنيد


سلام.ممنون از محبتت.
خواهش میکنم.چششششم حتما.باعث خوشحالی ما میشه دوستی با شما و آرمیتا جون
الهام مامان یسنا
28 مرداد 92 13:20
سمانه جون با این حرفت خیلی موافقم که دختر نعمته و به نظر من خدا به بنده هایی که خیلی دوستشون داره دختر میده.
ماشالله ستایش جونم خیلی شیرین زبونه قربونش برم که میترسه میگه توگوگان نرو. چقدر بامزه میگه.
چقدر بامزه داره خودش جا میده تو ماشین لباسشویی
ششمین سالگرد ازدواجتون مبارک امیدوارم سال های سال در کنار هم و با وجود ستایش خوشگل و دوست داشتنی زندگی زیبا و سعادتمندی داشته باشید.


وااای چه خوب که با هم هم عقیده ایمبا قسمت دوم حرفت کـــــــاملا موافقم
خدا نکنه عزیزم
ممنون از آرزوی خوبت الهام جونم
مامان روژینا
28 مرداد 92 15:59
من آخر تو رو می خورم که اینقدر خوش مزه ای سمانه چقدر دخملت قشنگ حرف می زنه قربونش برم خوب کیف می کنیا
در ضمن دلت میاد بچه شیرین زبونت تنها باشه بابا خواهری برادری اینطوری که نمی شه حالا دو سال دیگه شما رو هم می بینیم خواهر

خوشم میاد تو هم از قبل فعالتر شدیا جای بسی تشویق داری عزیزم

عکسا هم مثل همیشه عالـــــــــــــــی بود

و اماااااااااااااااااااا ششمین سالگرد ازدواجتوووووووووووووون مبارک عزیزم امیدوارم همیشه در کنار هم خوش باشید


بفرمایید نوش جاننوبت کیف کردن شما هم میرسه دوستم
اتفاقا دلم میاد خوبم میادباشه میبینیم خواهر
مرررسی قربونت برم
محبوبه مامان الینا
28 مرداد 92 17:50
سلااااااااااااااااااااااااام
چون میدونم کامنتهای این ساعت منو دوست داری فقط بخاطر تو سوءاستفاده کردم و اومدم تو نت
واااااااااااای نمیدونی چقدر از کلمه أاخنددیم ستایش جونی خنده م گرفت ببوسش از طرف من


سلاااام
آره من عااااشق کامنتای وقتای سوءاستفادتم
هر وقت میگه "اخنددیم" مارو کلی میخندونه و خودشم خنده ش میگیره
دوستم شرمنده نتونستم بیام وبتخونه بابا اینا بودم و نت درست حسابی ندارم اونجا( یعنی دارنااا ولی مال داداشمه و من زیاااد اهل سوءاستفاده نیستم )
زهرا مامان ارتا
28 مرداد 92 18:43
ای جان چه زبون شیرینی داره دخمل خانوم ما چه شیرین کارایی میکنه نمیدونم این بچه ها چرا این قدر لباسشویی دوس دارند خدا حفظش کنه سمانه جون به وبلاگ نوپای ما هم سر بزنید نظر بدید خوشحال میشیم


شما لطف داری عزیزم.آره انگار همه بچه ها عاشق ماشین لباس شویین
دوستم سر زدم و نظر هم گذاشتم
لیلا مامان پرنیا
29 مرداد 92 0:20
اول از همه سالگرد یکی شدنتون رو تبریک میگم امیدوارم همیشه درکنار هم خوش وسلامت باشید
ورود ستایش نازم رو به جمع دوستداران باب اسفنجی تبریک میگم ما که حسابی درگیریم
قربون دختر نازو با هوشم برم بدون که خاله عاشگته


مرسی لیلاجونم
ای جووونم پرنیا که طرفدار پروپا قرص باب اسفنجیه
خدا نکنه،ماهم عاشگتونیم
ღ مامانِ آینده یه فسقـِــلی ღ
29 مرداد 92 1:52
منم خیلی دوست دارم دختردار بشم



ای جاااااااان... چه خوشمزه حرف میزنه، چقدر خوبه که از تمام ِ حرفاش نوشتین



فرهنگ ِ لغتشو عششششق است



اخنددیم خیییییییییییییییلی بامزه بود



ای مامان ِ شیطون... معلومه خییییییییلی واسه شیر خوردن سیریش میشیدااااا



اووووخ شیشه ی زعفرون رو باش....



حالا شیشه ش هیچیییییی... زعفرونا رو بگوووو ...حیییییییف!!!



هههههه ... چه جای ِ خوبی قایم شده

مامانی عمراااااا اگه میتونستین پیداش کنین



به بههههههههههه

اصل ِ کاری رو بچسببببببببب...

مبارکهههههههههههههههههههه



آیکون ِ رقـــ*ـــص نداره اینجا؟!!!!






انشالا در اینده خدا یه دخمل سالم و نااااز و شیرین زبون بهتون هدیه بده عززززیزم.

بس که تموم حرفاش برام شیرینه و بhمزه ست گفتم همه رو جمع اوری کنم بعدها بخونم و کیف کنم

وااای از شیر خوردنش نگوووینی یه چیز فراتر از سیریشتازه بیشتر وقتا با اینهمه سیریش بودنم نمیخوره

دقیقا منم دلم برای زعفرونای عزززیزم سوخت

منکه نتونستم پیداش کنم

مرسی عزیزمآیکون رقصمن از همین جا فهمیدم کلی تو دلت برامون قر دادیمهم نیت رقص بود که ادا شد

عجب کامنت نفس گیری بود مامان آیندهمارا دریاب


مامان بنیتا
29 مرداد 92 3:13
ای جونم قربونش برم که انقدر ناز حرف می زنه خوشگل خاله
سمانه جون خوبه ستایش شیرخشک می خورده ما که یه درگیری پیدا کردیم با بنیتا از وقتی از شیر گرفتمش چند مورد شیر خشک امتحان کردم لب نزده شیر خالی هم اصلااااا دوست نداره نمی دونم چی کارش کنم
دوست جون سالگرد ازدواجتون رو تبریک می گم ایشالا همیشه خوشبخت باشین در کنارهم


خدا نکنه عزیزم
آره خدایی شیرخشکی بودن ستایش بااینکه برام خوشایند نبود،ولی خیلی جاها به دردم خورد و برامون خوب بود.
کاش قبل از اینکه از شیر خودت بگیری شیر خشکو شروع میکردی و عادتش میدادی.
بالاخره ترفندشو پیدا میکنی گل ناز جون چطور بهش بدی شیر پاستوریزه رو.ما مامانا استاد خلاقیتیم تو خوروندن چیزی به بچه ها
مرررسی دوست خوبم
محبوبه مامان الینا
29 مرداد 92 10:55
میدونی تفاوت دوست مهربون و دوست خبیث چطوری مشخص میشه؟
آناهیتا: ششمین سالگردتون مبارک عزیزم باکلی آرزوهای خوب خوب برای خانواده سه نفریتون که امیدوارم ۳نفری هم باقی بمونید
محبوبه : ششمین سالگردتون مبارک عزیزم با کلی آرزوهای خوب برای خانواده سه نفریتون که امیدورام 3 تا نی نی دیگه هم اضافه شه و دو تا دختر داشته باشین و دو تا پسر
.
.
.
چیه خوووو؟!!! بده مگه دوست خبیث داشتن؟!!! اتفاقا وجود دوست خبیث باعث میشه قدر دوستان مهربون رو بدونیم
.
.
.



به قول بغضیا ایییشششش باهات قهرم
شما برو از این دعاهای خوب برا خودت بکن که عاشق اینی که با بچه هات مث یه تیم فوتبال بیای تولد مفصل ستایش
منم از ته دل آرزو میکنم دعای آناهیتا جون و خدا برآورده کنه و بمونیم و دعای خودت در حق خودت برآورده بشه خبیث خانووون
امیدوارم یه روزی بیاد 10تا پسر شیطون در کنار الینا داشته باشی
.
.
.
من قدر همه دوستامو میدونم
ღ مامانِ آینده یه فسقـِــلی ღ
29 مرداد 92 11:41
سلام. خوبی؟ پست خوبیه. بای.
= = = = = = = = = = = = = = = = = = = = = = = =

اینم کامنت ِ کوتاه!



حالا نه دیگه به این کوتاهی
مامان آوينا
29 مرداد 92 12:06
عزيزم تو لباسشويي چيكار ميكني
خيلي شيرين زبون شدي مگه ميشه عاشگت نبود



مرسی خاله جون
مامان ایسان
29 مرداد 92 15:09
شیرین زبونیات رو قربون عزیزم
این بچه ها از کجا یاد میگیرن مارو چه جوری دور از جونتون ..... کنن
چقدر ما از این ظرف هایه شکسته تو خونه داریم
قاین موچکت منو کشته عزیزم



خدا نکنه دوستم.
واقعا!
انگار اگه تو آشپزخونه خرابکاری نکنن روزشون شب نمیشه
♥ نیم وجبی ♥
29 مرداد 92 17:20
عزییییزم
چقدر شیرین حرف میزنی من جای مامانت باشم قورتت میدم وروجک
واقعا دختر داشتن یه نعمته اونم از نوع ستایش داشتن
تبریک میگم سالگرد ازدواجتونو دوستم


لطف داری نیکو جون
بععععله خیلی هم شیرینه
مرسی گلم
.........
29 مرداد 92 17:24
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم بسم الله الرحمن الرحيم سلام به شما مي خوام شما رو دعوت كنم كه ان شاء الله حداقل يك بار به وبلاگ اخلاص سر بزنيد با درخواست شما ان شاء الله لينك وبلاگتون انجام ميشه با آرزوي سلامتي براي همه و فرزند عزيز شما التماس دعا يا علي
مامان بنيتا
29 مرداد 92 17:25
ششمين سالگرد ازدواجتونو تبريك ميگم عزيزم اميدوارم هميشه در كنار هم شاد باشين
واي كه چه عسلي هستي ستايش ناز با اون شيرين زبونيات عاشقتم


ممنونم سحر جون
مرسی خاله جونم
مامان آروین (مریم)
30 مرداد 92 9:21
واقعا دختر داشتن نعمت بزرگیه که ما فعلا محرومیم . اما امیدوارم در چند سال آینده از امکاناتش برخوردار باشیم
دخترها همین طوری ناز هستند حالا فکر کن که اینقدر شیرین زبونی میکنه و برای خوردن شیر هم ناز میاره ، اون موقع آدم میخواد درسته قورتشون بده
سمانه جون ستایش از چی میترسه ؟ همین جوری یکدفعه ای از چیزی میترسه ؟؟؟؟؟


امیدوارم از امکاناتش محروم نمونیدپس با تک فرزندی موافق نیستی مریم جون
آره واقعا
از صداهای بلند که از بیرون میاد،از مردهای تو Tv!و...میدونم مقطعیه و گذراست.
مرجان مامان آران
30 مرداد 92 15:33
اخییی عزیزم چقدر ناز حرف میزنه
بستنی میخوره
قایم میشه هزار ماشالا خیلی با نمکههه
سالگرد ازرواجتونم مبارککککک همیشه شاد باشیددد


مررررسی عزیزم لطف داری
ممنون مرجان جون
مامان آروین (مریم)
31 مرداد 92 7:28
از اونجائی که خیلی خیلی خیلی دختر دوست دارم قبل از اینکه باردار بشم به خدا گفتم که یه دختر سالم بهم بده . اوایل بارداری وقتی بچمو مجسم میکردم همش دختر بود . بازار میرفتم کلا به لباسهای دخترونه نگاه میکردم و اصلا کاری به لباسهای پسرونه نداشتم . اما برای اولین بار که برای تعیین جنسیت رفتم دکتر و رو تخت دراز کشیده بودم و دکتر گفت پسره ، رو تخت یکدفعه خشکم زد و سنگین شدم و نتونستم پاشم. خانواده ام هم کلا عاشق دختر هستند . ماه رمضان بود رفتم خونه مامانم و با ناراحتی گفتم که پسره ، مامانم دهنش وا موند اما بعد از چند دقیقه گفت خدا کنه سالم باشه . اما برعکس شوهرم و خانواده همسری پسردوست هستند و هنوز افکار قدیمی ها را دارند که پسر نسل میشه و ...... . اگه بچه اولم دختر بود به پسر داشتنم فکر نمیکردم اما با اینکه خدا رو شکر میکنم که پسر خوشگل و سالمی بهم داده روزی هزار بار شکرش میکنم و در چند سال آینده دختر هم میخوام .
همین الان هم که بازار میرم فقط به لباسهای دخترونه نگاه میکنم و کلی ذوق میکنم و برای خرید لباس آروین خودم بازار نمیرم به مامانم میگم شما براش خرید کنین .
تک فرزندی رو چه عرض کنم اینقدر زایمان میکنم تا بالاخره خدا یه دختر بهم بده . ( شوخی کردم برای بارداری بعدی قبل از شروع هرکاری به پزشک مراجعه میکنم برای دختر شدن) .
راستی یکی از فامیلهای ما 6 تا پسر داشت و بچه هفتمشون دختر شد .
یه اتفاق خیلی جالب : زندائیم 3 تا پسر داره و اون هم از آنجائی که عاشق دختره ، تو سفر مکه شون از خدا دختر خواست . باردار شد و تعیین جنسیت تا دو روز قبل از زایمان پسر اعلام شد .بیچاره زندائیم از مکه کلی لباس دخترونه خریده بود و وقتی گفتند پسره همه رو به یک مغازه دار پس داد و پسرونه گرفت . روز زایمان پرستار بچه رو از اتاق بیرون داد وگفت مبارکه ، دختر سالم و خوشگلی دارین .دهن همه وا موند . به داییم گفتم شاید بچتون جابجا شده ، اما اونروز و اون ساعت کسی زایمان نداشت . اگه خدا بخواد و مصلحت خدا باشه در لحظه آخر هم میتونه پسر رو دختر و یا بالعکس کنه . و در حال حاضر خانواده داییم خیلی خوشحال و فردا جمعه یه جشن درست و حسابی میخوان بگیرن به عنوان شب خیر و یا به قول ما کرمونی ها شب شیشه .
ببخشید خیلی حرف زدم سرتون رو به درد آوردم . خیلی دوست دارم باهاتون گپ داشته باشم اما همیشه ساعات حضورمون در نت یکی نیست .



چه جالب مریم جون.انشالا به وقتش خدا یه دختر ناز و سالم بهت هدیه بده و لذت دختر داشتن رو بچشی.از خدا میخوام که آروین کوچولو رو هم زیر سایه تون حفظ کنه.
ماجرای دختر دایی تون هم خیلی جالب بود.از همه جالب تر برام این بود که خانوادتون تا این حد دختر دوستن.
نه عزیزم خوشحالم که اینجا راحت بودی و از دلت برام گفتی.
آره ساعت آنلاین بودنمون دقیقا برعکسهشما اول صبح من نصفه شب.
موفق باشی دوست خوبم
مامان محمدرهام جون
2 شهریور 92 11:50
اول سالروز ازدواجتون مبارک باشه انشالله 1000سال با هم خوش وخشبخت باشید عکسها محشر بود خیلی کیف کردم.یه پست از این لباسشویی میخوام بذارم خیلی بامزه استعزیززززززززززززززززززم چه گریه ای میکنهاز طرف من حسابی بچلون وبماچوووووووووووووووووووووونش


ممنون از محبتت سمانه جون
اصلا همه بچه ها عاشق لباسشویی ند ظاهرا
چششسم.شما هم گلپسرو بماچ.