عشق مامان و بابا ستایشعشق مامان و بابا ستایش، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه سن داره

✿ برای دخترکم ستایش ✿

کوتاه از این روزهای نازدختر

1392/5/30 17:49
894 بازدید
اشتراک گذاری

 

کوتاه از این روزهای نازدختر

 

تو پست قبل گفته بودم که نفس کوچولوم(دیگه یاد گرفته بگه نفس کوچوئو بجای نمَساز خود راضیماچ) زیاد شیر پاستوریزه دوست نداره و من واقعا اینطوری کلافه میشم تا یه نصف لیوان بخوره.

ولی دیروز که طبق معمول سر کمدش داشت کنکاش چشم میکرد،یهو با شیشه شیر خشکش از اتاق اومد بیرون و مثل کسی که یه گنج پیدا کرده باشه کلی ذوق کرده بود و خوشحال بودقلب

و هی بهم میگفت مامان سمانه شیر...مامان سمانه شیر...من نی نیم

خلاصه انقدر گفت و گفت...منم بهش گفتم شیر از یخچال بریزم توش میخوری؟چند لحظه مکث کرد و اینطوری بود متفکر بعدش گفت بِــیزی(بیضی نه هاااا نیشخندبِــیزی به زبون خودش یعنی بریز)

منم یکم ریختم تو شیشه ش.هرچند امیدی نداشتم بخورهافسوس

ولــــــــــی در کمال ناباوری خورد و دوباره هم خواستتعجبلبخندتازه کلی هم با ولع به یاد دوران نی نی بودنش خورداز خود راضیخیـــــــــــــلی خوشحال شدم.ولی خب یکمم میترسم که بخواد به شیشه عادت کنه.

به هر حال فعلا برام عادت کردنش مهم نیست،مهم الانه که با لذت شیرشو میخوره و خیال من راحت شدهورا

 

 

 

 

اصلا کلا دیروز رفته بود تو فاز دوران نی نیاشقلبخیال باطل

اینم قنداق فرنگی و پتوی نوزادیشه که باز طی عملیات کنکاش از کمد پیدا کرده و با خوشحالی روشون میخوابهخنده

 

 

 

2شنبه 28 مرداد(چقدر از این تاریخ خوشم میادقلبکودتای سال 32 منظورم نیستااا تاریخ عروسی مونهخیال باطل)  رفتیم فروشگاه بازی و اندیشه و یکم پازل و جورچین خریدیم و عسلمم کلی خوش گذروند اونجا.

رو دیوار فروشگاه نوشتن که بذارید کوچولوهاتون اینجا راحت باشن و لذت ببرن،منم کاملا ستایش رو آزاد گذاشتمنیشخند شیطان مدیونید فکر کنید من سوءاستفاده گر هستماااازبان خب خودشون خواستنچشمک

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

بعدشم رفتیم خونه پدرجون و نازدخترم با علاقه و پشتکار نشست پای پازلهابغلماچ

 

 

 

 

بای بایماچ

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (19)

ღ مامانِ آینده یه فسقـِــلی ღ
30 مرداد 92 18:09
سلام مامانی ِ سوءاستفاده گر
انقدر از کودتای سال 32 خندیدم که خدا میدونه آخه چیزای بامزه ای میگیداااااا
به بههههههههههههههههه... چه کیفی هم میکنه تو این فروشگاهههههه
والا اگه این قنداق فرنگی من بود، منم میخواستم باز روش بخوام...خیلی قشنگه خووووووو
میگما...اون کاغذ کادوها چه خوشگلن من عاشق کاغذ کادو هستم... هــِــی الکی میخرم و نگه میدارم ... حالا کو کادو؟ (اصفهانی نیستما )
اوووو...چقدر سخت میگیری سمانه جون، ول کن بچه رو... هــِــی شیر میدی بهش!!! یعنی واقعا شیر نخوره چی میشه؟ یعنی واقعا واسه شیر جایگزینی پیدا نمیشه؟
واسه خودت میگما، میخوام که انقدر حرص نخوری...


مدیونی الانخوب خودشون نوشته بودن آزادشون بذارید
شیطونه میگه کامنت قدر بلندتوبدون جواب تایید کنمخب من الان جواب کدومو بدم؟
باور کن عروسیمون مثل یه کودتا بود
بگو از کدوم کاغذ کادوها خوشت اومده واست بخرم
ما اصفهانی هستیم
ممنون که به فکر حرص خوردن منواسه شیر خوردنش سیریش میشم چون نمیخوام مثل خودم از شیر بدش نیاد و پس فردا که بزرگتر شد اصلا نخوره.من از شیر خیییلی بدم میاد و نمیخوام ستایش مثل من بشه
مامان اینده یه فسقلی
30 مرداد 92 23:09
ای شیکموووووووو

کامنت قد بلند منو فروختی به مایه ی ماکاروووونی ؟!

تاییدش کن خوووو

البته نه مثه بعضیاااااااااا که بی پاسخ تایید میکنن هااااا

نخییییییر، اصصصصصلا منظورم به محبوبه مامان الینا نبود


نه بابا مایه ماکارونیم داشت فدای کامنت قد بلندت میشد
باشه اینم تایید.ما مث بعضیااا نیستیم مسخره بازی دربیاریم بدون جواب تایید کنیم
منم اصلااااا منظورم محبوبه نبود
مامان بنیتا
31 مرداد 92 3:25
خدارو شکر که این معضل شیر نخوردن ناز دختری به لطف شیشه شیر حل شدبرای منم دعا کن سمانه جون بنیتا فقط شیر رو با موز یا کاکائو دوست داره
عزیز دلم چه کیفی هم داره می کنه تو فروشگاه قربونش برم


واقعا خداروشکر.خیالم راحت شد.
نگران نباش گل ناز جون بنیتا هم کم کم عادت میکنه و یه روز دیدی مثل ستایش خودش ازت شیر پاستوریزه خواست
خدا نکنه عزیزم
محبوبه مامان الینا
31 مرداد 92 7:39
سلام به دوست نازنینم و نمس کوچوئوش[
میبینم که سرعت آپ کردناتون رفته رو آمپر بالا
شلمن جون که هر چند وقت میاد یه ادعایی و گرد و خاکی میکنه باز میره تا...........................
وای خدا چقدر کارای بچه ها مث همه
الینا هم عاشق برگشت به دوران نی نی خودشه و خیلی وقتها تو خونه اینگه اینگه میکنه
سمانه جون خوشحال نشو خیلی اون شیر خوردن دلیلش فقط شیشه شت که یاد...میفتن الینا با شیشه روزی 4 شیشه شیر میخوره اما با لیوان به زور یکی میخوره
ای جونم کاملا مشخصه چه حالی میکنه با شیشه ش
اون فروشگاه عجب ریسکی کرده اون جمله رو نوشته نمیدونه تعارف اومد نیومد داره ؟!

ولی جدای از شوخی چه عجب تو کشور ماهم یه جا قوانین روانشناسی رو بهش عمل کردن
وااااااااای اون عکس ستایش جووونی کتاب برداشته نیگا میکنه رو خیلی دوست دارم
انشاله تا آخر همینطور علاقمند بمونه
بووووووووووووووووووووووس برای تپل مپل خودم


سلااام به محبوبه جون
ما اینیم دیگهفکر کردی ازت کم میارم؟
از شلمان نگووو که باز رفته غیبت کبری
ای جااانم الینااینگه اینگهصدای نی نی اووـــَ اوووـــَ نیست محبوبه جون
آره خودمم از عادتش و وابستگی به شیشه میترسم
بععععله بالاخره یه جا پیدا کردیم که مامانا با وجود یه وروجک بتونن با خیالِ تا حدودی راحت خرید کنن
ولی احتمالا یه چند بار دیگه منو ستایش بریم اونجا نظرشون عوض میشه و مینویسن لطفا بدون کودک وارد شوید
واقعا فکر کردی اون کتاب رو به نیت خوندن دست گرفته؟زهی خیال باطل
برای دوست جونم و دخمل نازش

مامان آروین (مریم)
31 مرداد 92 7:45
وای من میخواستم بهتون بگم که شیر رو تو پستونک بهش بدین . گفتم شاید دوست نداشته باشین تو کاراتون دخالت کنم .
وای ستایش جونی هنوز چوچولوئه اشکال نداره که پستونک بخوره ، تازه بچه های این دوره زمونه اینقدر باهوش و فهمیده هستند که خودشون زودتر از مامانا اقدام میکنن به ترک کردن برخی از کارها......... حالا بازم خوبه که شیر پاستوریزه میخوره . من تقریبا 10 خرداد یه کارتن 12 تائی شیرخشک نان 3 برا آروین گرفتم و الان رسید به قوطی آخری که نصفه شده ، شیر پاکتی هم نمیخوره ، از اونجائی که از 5 ماهگی شیرمنو ترک کرد میخواستم تا 2 سالگی بهش شیر خشک بدم اما حالا که شیرخشک نان 3 گیر نمیاد نمیدونم چه خاکی تو سرم بریزم . البته شیرپاکتی شبها میریزم تو پستونک با نبات شیرین میکنم و تو خواب میخوره . خدا کنه عادت کنه در طول روز هم بخوره .......
ای وای ستایش جونی دلش برای بچگی هاش تنگ شده و میخواد تجدید خاطره کنه . چه خوب !!!!!
سالروز یکی شدنتون رو تبریک میگم و امیدوارم با گذشت هر روز از زندگیتون عشقتون هم روز به روز بیشتر و بیشتر بشه گرچه با اومدن ستایش جونی به زندگی عشقتون تکمیل شده .
خدا خیری به این جور صاحبان فروشگاهی رو بده که میزارن بچه آزاد باشه . من اگه با آروین مغازه برم باید همش حواسم بهش باشه که دست به چیزی نزنه و فروشنده هم میگه :خانم مواظب بچت باش که دست نزنه ........




نه مریم جون این چه حرفیه.اتفاقا من از پیشنهادای دوستان همیشه استقبال میکنم و اگه بشه حتما استفاده میکنم.ما کنار هم هستیم که از تجربیات هم استفاده کنیم.
خیالم تا یه حدی راحت شد بابت شیر خوردنش.چون قبلا اصلا نمیخورد.
مریم جون تو خواب که اون نبات باعث خرابی دندوناش میشه.وقتی بیداره قبل از خواب بهش بده بخوره.
آره واقعا فروشگاه حوبی بود.من که بار اول بود اینطوری راحت خرید کردم با وجود ستایش.
آروین جونو ببووووس.
ღ مامانِ آینده یه فسقـِــلی ღ
31 مرداد 92 11:59
یه خصوصی داری، تووووووووپ


آخ جووووون
ریحانه
31 مرداد 92 15:06
سلام .من آپم خوشحال میشم ب کافه من بیای.کامنت فراموش نشه!


سلام.انصافا شما خودت مطالب منو میخونی
الهام مامان یسنا
31 مرداد 92 17:44
ای جان ستایش جون خودش راه شیر خوردن رو پیدا کرده. سمانه جون حالا یه مدت که با شیشه شیرش رو خورد لیوان نی دار رو امتحان کن بچه ها خوششون میاد. من به یسنا دادم خوشش اومد.
چه فروشگاه خوبی کجاست ما هم بریم سمانه جون. خوبه دیگه بچه ها راحت بذاریم حسابی شیطونی کنن.
ستایش جونم چه کلاه بهش میاد خیلی ناز شده.


آره خداروشکر.مرسی الهام جون حتما امتحان میکنم.قبلا که امتحان کردم دوست نداشت.حالا یه لیوان جدید میگیرم و امتحان میکنم.
آره جای خوبیه.مامانا اینطوری فروشنده اینطوری
مرسی عزیزم
آناهیتا مامانیه آرمیتا
31 مرداد 92 21:35
همچین کوتاهم نبودا
وای باورت میشه آرمیتاهم چندوقته به شیشه شیرگیرداده میگه چایی بریزتوش بخولماتفاقامیخواستم توی پست جدیدبنویسم ..بازم تفاهم
خوبه که به حرف آقایون فروشگاه گوش کردی ونازدخترخوش گذرونده
راستی خصوصی



چرا دیگه دوستم نسبت به پستای قبلی ببین چه کوتاهه
عززززیزمه آرمیتا جونم با اون بخولم گفتنش
دیگه از تفاهم رده
من فقط به خواست صاحب فروشگاه احترام گذاشتم
مررررسی عزیزم بابت خصوصی.چششششم
♥ نیم وجبی ♥
2 شهریور 92 0:54
ای جوونم پس بلاخره خودش برای شیر خوردنش راهی جلو پاتون گذاشت
چقدرم خوش گذرونده تو این فروشگاه
عزیییییزمی شیطونکِ بانمک


آرررره برای همین کلی خوشحال شدم که خودش راهشو نشونم داد
قرررربونت برم نیکو جونم
محبوبه مامان الینا
2 شهریور 92 9:42
عجب میبینم که چه در جلوی انظار عمومی چه در پستوخونه(خصوصی) بازار غیبت از ما داغه

بدون کودک وارد شوید را خیلی باحال اومدی
نه بابا از خداشون هم باشه نازدختر ما افتخار میده از فروشگاهشون بازدید میکنه



نه بابا چه غیبتیهرچی باشه تو همون انظار عمومی میگیم و نیازی به پسخونه نیست
حالا میخوای از خصوصیا سردر بیاری خب درست بیا بگو
اون که بعلهاز خداشونم باشه منو نازدخترم بریم اونجاولی نمیدونی چه کرد
ღ مامانِ آینده یه فسقـِــلی ღ
2 شهریور 92 10:14
خصوصی لطفا


به به
مامان محمدرهام جون
2 شهریور 92 11:46
آآآآآآآآآخجون چه کیفی کرده این عروسکمبارکت باشه فرشته نازمشیر نوووووووووووووووووووووووووووووووووووش جونتگنجهای روزگار دردستان تو باد ورو جکم


آره واقعا کیف کردمرسی سمانه جونم
چه جالب گفتی دوست خوبم
ریحانه
2 شهریور 92 12:50
سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام سلاااااااااااااااااااااااااااااااااام سلاااااااااااااااااااااااااام سلاااااااااااااااااااام سلااااااااااااااام سلاااااااااام سلاااااام سلاااام سلاام سلام .♥ .♥ ..♥ ...♥ ....♥ .....♥آپم بهم سر بزنيد خوشحالم مي‌كنيد ......♥......................♥...♥ ..........♥.............♥............♥ ..............♥.....♥...................♥ ...................♥.....................♥ ................♥......♥..............♥ ..............♥.............♥....♥ .............♥ ...........♥منتظرتم .........♥ ......♥ ....♥
مامان بنیتا
2 شهریور 92 15:02
سمانه جووون راستی سالگرد ازدواجتون مبارررک عزیزم...ببخشید تو کامنت قبلی یادم رفت بگم


ممنون عزیزماشکال نداره که دوستم
مامان مریم
2 شهریور 92 18:53
چه جالب مهتابم از وقتی شیشه شیرشو پیدا کرده با اشتها شیر میخوره...سمانه جون چقد پست جدید گذاشتین...شرمنده که دیر اومدم...عکسا عالی بودن...حسابی هم که این مدت بهتون خوش گذشته خدا رو شکر....27 ماهگیتم مبارک عروسکم


عزززیزم چه تفاهمی دارن این دوتا فسقلی
دشمنت شرمنده.اومدنت خوشحالم میکنه مریم جون.
ممنون از محبتت عزیزم
مامان بنيتا
2 شهریور 92 19:18
چه خوب كه اينجوري باز شيرشو ميخوره نوش جونت عروسك
اي جانم چه كيفي كرده تو فروشگاه عزيزم



خیال منو راحت کرد واقعا
مرسی از محبتت سحرجون
بنیتاجونو ببوووس.
متین مامی ایلیا
3 شهریور 92 3:08
سلام عزیزم اول اینو بگم ایرادی نداره شیشه میخوره... مهم اینه که شیر میخوره... من وقتی شیر مادر و از ایلیا گرفتم دکترش بهم گفت تو شیشه بهش شیر بدم چون بچه ها تو این سن تو فاز مکیدن هستند و این بهشون ارامش میده...
ولی چون ایلیا از اول شیشه نخورده بود هرکاری کردم زیر بار نرفت و با لیوان میخوره....

وای اونجا که تو لحاف و تشک بودنش خوابیده خیلی بانمکه

چه فروشگاه باحالیییییییییییییییییییی که اجازه میدن همه ازاد باشن تو ایران از این چیزا عجیبه


مرسی از همفکریت متین جون.منم فعلا برام شیر خوردنش مهمتره.
آره واقعا عجیبه که همچین ریسکی کردن
مامان نوژا جونی
4 شهریور 92 8:46
ای قربونت برم که یاد نینی کوچولوییش افتاده چقدر بامزه حالا که بزرگ شده تو رختخوابش میخوابه.این بچه ها عجب کارای بامزه ای میکنن.سمانه جون نوشته بودی شیر خشک دیگه به سستایش جون نمیدی چطور ترکش دادی عزیزم؟


خدا نکنه عزیزم.آره موافقم
درسته عزیزم،دو ماهی میشه دیگه نمیخوره.من از اول تیر شروع کردم روزی 2وعده شیرخشکشو کم کم کردم روزی 1وعده،که وقتی یکی دو روز بهش ندادم با یکم بهونه گیری و پرت کردن حواسش کم کم یادش رفت.الانم شیرپاستوریزشو تو شیشه میخوره.