عشق مامان و بابا ستایشعشق مامان و بابا ستایش، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 9 روز سن داره

✿ برای دخترکم ستایش ✿

آخرین پست 25 ماهگی عسلم

1392/4/30 2:52
511 بازدید
اشتراک گذاری

 

هفتۀ آخر تیر 92 و آخرین پست 25 ماهگی عسلم

 

 

این روزای آخر 25 ماهگیت هرکی میبیندت و یکم که پیشته بهم میگه چقدر حرف زدنش کامل شده و همه چیزو میگه.عزیزم دیگه واقعا کلمه ای نیست که نتونی بگی.درسته بعضی از کلمات رو اشتباه تلفظ میکنی،ولی منظورتو قشنگ میتونی برسونی.تازه همین تلفظ اشتباهه که باعث شده حسااابی شیرین بشه حرف زدنتقلب

همچنان هم خودم برای بعضی حرفات نقش مترجم رو ایفا میکنم شیرینممژه

چندر روز پیش بهت گفتم عزیزم خرما بخور بهم گفتی " نمیخوام..بدم میاد " منتعجب

آخه بدم میاد رو از کجا یاد گرفتی شیطونک؟! تازه چندتا خرما رو که نصفه نیمه خوردی و له و لورده شون کردی بهم میگی "مامان سمانه دوس دالم "هیپنوتیزم

 

یه دختر بچه رو تو تلویزیون یا به قول خودت " تِـمیزی " دیدی که موهاش بلنده،بهم میگی

" بچه مویاش بُــیَـــنده،منم مویام بـُــیَـــنده " ستایش دروغگو   من بغل

 

یه بچه رو تو پارک چنگ گرفتی،اومدیم خونه رو پام نشوندمت وشروع کردم کلی نصیحتت کردم که این کار بدیه،زشته،بچه گناه داره،گریه میکنه.... مشغول تلفن

بعدِ این همه نصیحت و خسته شدن فکم بهم گفتی " دوبایه چنگ میگیدَم "   من چشم

 

بالاخره یاد گرفتی به مادرجون که میگفتی مَنو بگی " ماجَجون " و کلــــــــــی مادرجونو

ذوق زده کنیقلب

 

شبا قبل از اینکه بابایی از سر کار بیاد براش شربت درست میکنم و یخ توش میریزم و حالا کلی عاااشق یخِ تو شربت شدی و مدام میگی " مامان سمانه شَــبَــت بیده "

امروز هم میگفتی " اَخ بخوئَــم گبی شم " (یخ بخورم قوی شم)    من خنثی  ستایش خوشمزه

 

وااای که بعضی وقتا شدیدا گیر میدی که کارای منو انجام بدی و کوتاه هم نمیای و منو خیلی عصبانی میکنی.عصری داشتم نمک و چاشنی سالاد شیرازی رو  میزدم،گیـــــــر دادی که هم بزنی و هی میگفتی " شادات چَم بیزنم،شادات بیشینه پیشم " میزدی روی زمین که یعنی سالاد رو بزارم زمین هم بزنی.واااااایکلافه

 

تازگیا یاد گرفتی به منو بایایی میگی مامان خانووون بابا خانووونخنده


 

عکسای نازدخترم

دخملم خیلی دوست داره با بچه ها دوست بشه و با هم بازی کنن.ولی اون روز فکر کنم چون اون نی نی کفشای مامانشو که یکم دورتر از محوطه بازی نشسته بود رو پوشیده بود،ستایش خوشش نیومد و از همون اول گیر داد بهش که برو در بیار چبشای خودتو بپوش و این حرفا...آخرشم طفلی رو با یه چنگ تو صورت با گریه فرستاد پیش مامانش.

من تعجبعصبانی     ستایش خنثی       نی نی گریه        مامان نی نی عصبانی

اینجا داره نی نی رو قبل از چنگ نگاه میکنه.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

اون روز کلا من اینطوریکلافه بودم از دست ستایش.چون به تقلید از چندتا بچۀ دیگه کفشاشو دراورد و بدون توجه به حرص خوردنای من و تهدید به اینکه میریم خونه و .. واسه خودش ریلکس قدم میزد و بدون کفش کیف میکرد.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 5شنبه 27 تیر 92

خونۀ جدید دایی سعید-اثاث کشی

 

 

 

 

 

 

 

 

الهی من فدای اون لپت که توش آبنبات گذاشتی و قلنبه شدهبغل

 

 

 

 

اینجا بهم گفتی " مامان سمانه بیام پایین میفوتم " خنده

 

 

 

 

 وقتی خاله فرزانه با لپ تاپش کار داره و نمیذاری به کارش برسه.

از حموم هم اومده بودی و یکریز من رو سرت روسری میبستم و تو بازش میکردیچشم

 

 

 

 

خاله بیچاره برای اینکه بذاری به کارش برسه،گوشیشو بهت داد،تو هم عااااشق گوشی خاله و بازی هاش.جالبه که منم همون بازی ها رو دارم،ولی فقط دوست داری با گوشی خاله بازی کنی.

تازگیا دوست داری انگشت مارو بگیری و باهاش با موبایل کار کنیخنده

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (15)

مامان محمدرهام جون
30 تیر 92 8:29
سلام مامان خانوووون ،باباخانون وخودتون ونینی خوبید؟؟؟؟؟
ستایش خانون خوبه نینی کفشهای مامانشو پوشیده بوده لااقل !!!!!خودت پابرهنه شدی بد نبود؟؟عزیزدلمه این خوشگل خوش سخن
دستکشها وموتور سواری عالی بوووووووود
از طرف من بچلون این عروسکوووووووووووووووو


سلااام خاله خانووونممنون شما خوبید؟
آره واقعا من خودم به این فکر نکرده بودم!چطور بده که نی نی کفش مامانشو پوشیده اونوقت دخمل ما کفشاشو دربیاره عیب نداره
قربونت برم دوست همنام با محبتم
مامان نوژا جونی
30 تیر 92 9:33
چقدر کارای این وروجکا شبیه به همه.باموبایل بازی کردن و تو کارا بقول خودشون کمک کردن واقعا بعضی وقتا هم شیرینه و هم حرص درارهزار ماشاله دخترمون چقدر شیرین زبون شده.بوس .


درسته عزیزم.هم شیرین هم حرص درآر
ممنون از محبتت عزیزم
محبوبه مامان الینا
30 تیر 92 10:54
سلام به دوست عزیزم با این پستهای خوشگلش لذت بردم از خوندن شیرین زبونیهای ستایش جونی
میگم کی بود در به در دنبال تخم کبوتر میگشت؟
خب بچه مون راس میگه موهاش بلنده دیگه
وای سمانه کلی خندیدم که بعد اونهمه تلاش و نصیحت با خونسردی گفته : دوبایه چنگ میگیدم!
آفرین به دوست شوهر دوست خودم که اینقدر به همسرش رسیدگی میکنه و هواشو داره
امیدوارم مامان خانوووون و بابا خانووون!ستایش جونی همیشه خوشبخت و عاشق باشن
عجب بساطی داشتی تو پارک ای جان عوضش ستایش جونی چقدر شاد و خوشحاله
با انگشت شما موبایل بازی میکنه
خیلی دوستون دارم


سلااام به دوست خودم که انقدر مهربونه
بابا بخدا من دنبال تخم کفتر نبودم.پدرجونش راه ب راه براش میاورد.
آره مویاش خییییلی بلنده
حالا دیگه ما شدیم دوست شوهر دوست و سوژه شما
ممنون بابت دعای خوبت واسه مامان خانووون و بابا خانووون ستایش
قربون دوستِ خوبِ خودم
مامان ساجده
30 تیر 92 13:36
واي سمانه جون كلي خنديدم از اينكه كلي ستايش و نصيحت كردي آخرشم حرف خودشو زد
من نميدونم چرا بچه هاي اين دوره انقدر خيره شدن اصلا حرف گوش نميدن خواهر حرص نخور همه بچه ها لجباز شدن
عزيزم خصوصي داري


میبینی ساجده جون انگار نه انگار کلی نصیحتش کردم
واقعا که تو لجبازی لنگه ندارن.
مرسی عزیزم
مامان بنیتا
30 تیر 92 16:04
ای جوووونم به ستایش نازم که اینقدر فرهنگ لغاتش پیشرفت کرده
عزیزم خیلی خوشگل حرف می زنی ...آدم دوست داره درسته قورتت بده شیرین عسل


مرررسی از محبتت گل ناز جووون
ریحانه
30 تیر 92 19:32
سلام من وبتونو دیدم .
لطفا منو لینک کنید بانام کافه مهرنوش.میگم دخترتون بد از سالیه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟


سلام،مرسی که بهمون سر زدید
چشم حتما.
ببخشید متوجه سوالتون نشدم!
لیلا مامان پرنیا
31 تیر 92 15:18
قربون تو شیرین زبون برم من که انقدر ناز حرف میزنی ومامانت هم مینویسه تا دل مارو ببرهسمانه جون حتما برای این دختر شیرین ونازو باهوشم اسپند دود کن


خدا نکنه لیلاجون.
دوستم چون الان ستایش تو سنیه که حرف زدنش برام شیرینه و دوست دارم حرفای الانش برامون یادگاری بمونه،مجبورم تو هر پست حرفاشو بنویسم که ثبت بشه.
مرسی از محبتت
محبوبه مامان الینا
1 مرداد 92 11:12
ای جان روسری شو


سوسن(مامان پرنسس باران)
2 مرداد 92 2:10
ماشالله به ستایش خانوم شیطون و شیرین زبون......مامان سمانه ممنون بهمون سر زدین.با افتخار لینکتون کردم.


ممنون از محبتت عزیزم.
من هم لینکتون کردم.امیدوارم دوستای خوبی برای هم باشیم
متین مامی ایلیا
2 مرداد 92 2:49
ماشالا دخترتون خیلی نازه

منم از اشنایی با شما خوشحالم و با افتخار لینک شدید


مرسی عزیزم لطف داری
منم لینکتون کردم.امیدوارم دوستای خوبی برای هم باشیم
مهناز مامان ترلان کوچولو
2 مرداد 92 14:12
عزیزم من دوست دارم همیشه با هم دوست بمونیم اگه اجازه بدید لینکتون کنم


خواهش میکنم،منم لینکتون میکنم
یاسی خاله هیلدا
3 مرداد 92 2:24
عززززززززززیزم عاشقتم چقدر بامزه که گفته دوباره چنگ میگیرم هههه کلی خندیدم سمانه جون
عاشق روسری حمامتم انقدر گوگولیت کرده
چه با دقت گوشی رو نگاه میکنه عزیزم
خیلی با نمکی خیلی دوست دارم عزیزم
26 ماهگیت مبارک عزیزم
کلی میبوسمت



قربونت برم یاسی مهربونم.مرسی از محبتت
آناهیتا مامانیه آرمیتا
3 مرداد 92 17:19
پس توام دستکشی هستی ستایش جونم میبینم کلی بادوست جونت تفاهم دارین آرمیتاهم کفشاشوبه تقلیدازبچه های دیگه درمیاره
یعنی عاشق اون حرفش شدم که گفته دوباره چنگ میگیرم روسری حمومت که خیلی بهت میادفندق کوچولوی خاله
قالب نوهم مبارک
راستی سمانه جون باورمیکنی این پست روخونده بودم وفکرمیکردم نظردادم دیگه آلزایمرنداشتیم که فکرکنم اومده سراغم


آره دوستم این دوتا فسقلی کلی با هم تفاهم دارن،مثل خودمون
آناجون دعا کن این چنگ گرفتن نی نی ها از سرش بیفته خیلی ناراحتم
آلزایمرخدا نکنه دوستم ما هنوز خیلی جونیم،۱۸سال که سنی نیست
مامان نیایش
7 مرداد 92 10:20
سلام سمانه جون . این عصبانیتت رو با تمام وجودم درک می کنم وقتی که می خوان به تقلید از ما نمک توی غذا بریزن . چند روز پیش نیایش یه قوطی نمک رو یه دفعه ریخت توی ظرف غذا و من مجبور شدم همش رو دور بریزم .
خیلی خوشگل و ناز شدی ستایش جون


از دست این وروجکا...چه کاراشون هم شبیه به همه.
مرسی عزیزم