عشق مامان و بابا ستایشعشق مامان و بابا ستایش، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 5 روز سن داره

✿ برای دخترکم ستایش ✿

دل نوشته

1392/6/19 17:37
900 بازدید
اشتراک گذاری

 

 دل نوشتۀ مامان برای نازدختر

 

چقدر خوبه که تو زندگیت یه فرشته کوچولوی پاک و دوست داشتنی داشته باشی که به تمام لحظه هات رنگ شادی و نشاط بده...با خنده هاش بخندی و با گریه هاش دلت بگیره...با بازی باهاش غرق دنیای شاد کودکانه اش بشی و یادت بره چند سالته...

عروسک نازم:

دیشب وقتی تلاشم برای خوابیدنت روی پاهام بی ثمر موند و گذاشتمت تو رختخوابت،دست کوچولوتو اوردی جلوی دهانم و منم سر انگشتای نازتو بوسیدمو لذتی که از این کارم بردی رو به وضوح تو صورتت دیدم با اون لبخند ملیحی که زدی...

بعد دونه دونه انگشتای کوچولو و لطیف تو میذاشتی روی لبهام تا ببوسمشون و تو لذت ببری...

شاید هر کدوم از انگشتاتو 10 بار گذاشتی روی لبهام و منم هر بار با عشق بوسیدمشون...

مطمئن بودم تو اون حس عاشقانه ای که لابلای بوسه هام پنهون بود رو کاملا حس کرده بودی...

اینو از چشمات و شوقی که توشون بود فهمیدم عزیز دلم...

وقتی بعد از اون همه تکرار دیدم تو خسته نمیشی و دوست داری تا خود صبح ادامه بدی گفتم عسلم دیگه بسه باید بخوابی...

بعد از چند دقیقه انگشتتو بهم نشون دادی و با صدای نازت بهم میگی

" مامان سمانه این داله گِیه میکنه "...گفتم چرااا؟گفتی بوسش نَکَدی...

آخ که چقــــــــدر از این باهوش بودنت که  زود یه راهی واسه اینکه کارتو ادامه بدی پیدا کردی خوشم اومد عزیزکم...بغلت کردم و حسااابی فشردمت به خودم تا این لحظه های ناب و تکرار نشدنی یادم نره...

یادم نره چقـــــــــــدر لحظه هامو با وجودت شیرین کردی فرشته کوچولوی من...

تو هستیِ منی دخترکم...معنی بودن منی...کاش انقدر زود بزرگ نشی دختر کوچولوی ناز من...دلم نمیخواد این روزای شیرین و دوست داشتنی کودکیت انقدر زود از دستم برن...

2 سال و 3 ماه و  20 روزه که شیرینی وجودت تمام زندگی مونو شیرین کرده دخترکم...

روزهای خوب کودکیت تمام روزهای خوب جوانی منو پر کرده از یه عطر خوشایند...

با تمام جوانی غرق میشم تو دنیای پاک کودکانه ات و پابه پای تو بازی میکنم...بالا و پایین میپرم...از ته دل میخندم و برای زمان هر چند کوتاه فراموش میکنم غم و غصه هایی که گاهی فکرشون منو از تو دور میکنه...همون غم و غصه هایی که گاهی انقدر غرق شون میشم که حتی حوصله دردونه عزیزم رو هم ندارم و میشم یه مامان بداخلاق و بی حوصله...تو هی دست منو میکشی برای اینکه هم بازیت بشم و منِ بی حوصله شونه خالی میکنم از شاد کردن خودم و خودت...

عزیزکم دوست دارم مامانو ببخشی که گاهی اوقات یادش میره باید برای تو شاد باشه...این طبیعت زندگی ما بزرگترهاست که فراموش میکنیم فرشته کوچولوهامون نمیتونن غم و غصه و گرفتگی حالمونو درک کنن...

اونا فقط و فقط از ما شادی و توجه و محبت میخوان...همین.

عزیزتر از جونم اینو بدون مامان برای شاد بودن تو هر کاری میکنه...از خودش و علایقش میگذره تا تو شاد باشی و کودکی کنی نفسم.

نمیگم همیشه خوبم...اما تمام تلاشم و فکر و ذکرم اینه که برای تو بهترین باشم...

خدایا کمکم کن برای تنها ثمره زندگیم کم نباشم و کم نگذارم...

خدایا کمکم کن برای ستایشم مادری لایق باشم...آمــــــــــین.

 

عــــــــــــــاشقتم نفس کوچولوم

 

 

پ.ن:عکس به دل نوشته ربطی نداره ولــــــــــــی مامان سمانه عااااشق اون شیطنتیه که تو چهره دخملی موج میزنهبغل  تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (27)

ღ مامانِ آینده یه فسقـِــلی ღ
19 شهریور 92 18:33
واااای
ای خدااااااااااا
چقدر با احساسسسسسسسس
نوشته بودییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
سمانه جون...

حس مادرانه ام برانگیخته شد....

خیلی قشنگ و جذاب نوشتی خانومی....

امیدوارم همیشه لبخند و بوسه لحظاتتون رو پر کنه.




مرررسی دوست خوبم.شما با احساس و قشنگ خوندی
پس یه قدم به مامان شدن نزدیک شدی
ممنون همینطور شما عزززیزم
فاطمه
19 شهریور 92 20:16
سلام اگه دوست دارید واسه فرشته کوچولوتون کلیپ از عکساش درست کنید و همچنین یه کتاب از عکساش به من یه سربزنید منتظرم
مامان ریحانه جون
19 شهریور 92 20:19
سلام ... ما هم این روز های قشنگ رو بهتون تبریک میگیم


سلام،ممنون عزیزم.
مامان آنیسا
19 شهریور 92 20:50
خیلی قشنگ بود عزیزم روز دختر نازو خوشگلت هم مبارک باشه


شما قشنگ خوندی عزیزم.مرسی از محبتت
مامان ثمین
20 شهریور 92 3:32
سلام دوست عزیزم خوبین شرمنده چند وقتی اصلا حس نوشتن نداشتم اما حالا اومدم وجبران کردم با 10تا پست جدید اگه پیشم بیای خوشحال میشم راستی ممنونم که تواین مدت تنهامون نذاشتی وبهمون سر زدی مرسییییییییییییییییییییییییییی
مامان ثمین
20 شهریور 92 4:11
سلام عزیزم ممنونم از مهربونی ونگاه زیبات مرسیییییییییییییییییییییییییییییییییی


خواهش میکنم دوست خوبم
هستی خانوم
20 شهریور 92 8:11
سلام خیلی خوشحالم امروز روز به دنیا اومدن هستی عمه یه جشن گرفتم بیا نظر بده ممنون


سلام،قدم نو رسیده مبارک.چشم حتما.
مامان آروین (مریم)
20 شهریور 92 8:45
خیلی احساست رو قشنگ و زیبا توصیف کردی ما هم از خوندنش لذت بردیم .
امیدوارم همیشه کنار دختر گلت شاد باشی


شما زیبا خوندی دوست خوبم.
ممنون مریم جون
زهرا مامان ارتا
20 شهریور 92 9:48
این حس مادرانه ی زیبا واقعا قابل ستایشه امیدوارم زندگیتون پر از این احساسات ناب باشه ضمنا عکس هم خیلی جالب بود راستی به ما هم سر بزنید


شما لطف داری زهراجون.چشم میام پیشتون.
ღ مامانِ آینده یه فسقـِــلی ღ
20 شهریور 92 16:17
ببخشید
الان آنلاینم


آناهیتا مامانیه آرمیتا
20 شهریور 92 16:40
خیلی قشنگ بوددوستم ،واقعااین حسهای مادرانه همیشه مشترکه . ایشالا همیشه نازدخترباشادی وسلامت زیرسایتون باشه عکس خییییلی بامزه ایه شیطون بلای خاله


مرسی دوستم شما قشنگ خوندی
ممنون آناجون،همینطور شما و آرمیتاجونم
ღ مامانِ آینده یه فسقـِــلی ღ
20 شهریور 92 16:45
چرا آفلاینی؟

نوشته هام هم واست نمیاد....


هستم دوستم
مامان اینده یه فسقلی
21 شهریور 92 0:05
سلام، اسمتون جز آپ شده ها بود که.


سلام،آره
مامان محمدرهام جون
21 شهریور 92 0:12
الهیییییییییییییییییییییییییییی

ناب ومادرانه،بسیار زیبا بود عزیزم حظ وافری بردمتو قطعا یه مامان نمونه ای وهیچی کم نخواهی گذاشت شک نکن گلمممممممممم

خدااااااااااااااااااااااا قربون این وروجک برم من ،چه تقلید شیطنت آمیزی
از طرف من بچلووووووووووووووووونش لطفا


سمانه جونم شما با احساس قشنگت خوندی عزیزم
مرسی از محبتت دوست خوبم
شما هم لطفا گلپسرو ببوووس.
مامان نوژاجونی
21 شهریور 92 0:51
به دلم نشست عزیزم دلنوشتت.ببوس عسل خانممون رو


شما لطف داری عزیزم.
چشم شما هم نوژاجونی رو ببوس.
آناهیتا مامانیه آرمیتا
21 شهریور 92 1:00
ایشالا فرداموفقیت آمیزباشه دوستم


وااای مرسی آناجونم.انشالا.
استرس دارم یه کم
مامان بنیتا
21 شهریور 92 2:25
عزیزززززم خیلی دل نوشته ات زیبا بود سمانه جون...امیدوارم لحظات قشنگ باهم بودنتون همیشه مستدام و سرشار از عشق و دل خوشی باشه دوستم
ای جوووووونم به شیطون بلای ناناز قربونش بره خاله


مرسی گل ناز جون شما قشنگ خوندی
ممنون از دعای خوبت عزیز،همینطور برای شما.
محبوبه مامان الینا
21 شهریور 92 7:59
سمانه جون خیلی زیبا نوشتی
ای جانم ستایش جونی دورت میزنه و میگه انگشت گیه میکنه؟!فداش بشم که اینقدر باهوش و شیرین زبونه
بر خصوصی دوستم


مرسی عزیزم
آره شیطون بلا بعد اونهمه بوس بازم گفت انگشتم گریه میکنه بوسش نکردی
چشششم
الهام مامان یسنا
21 شهریور 92 13:45
خیلی زیبا و دلنشین بود. قربون اون انگشتهای کوچولوت برم نازدختر. سمانه جون منم عاشق بوسیدن و بوییدن انگشتای دخملی هستم.
امیدوارم بتونیم همیشه آرامش و شادی و محبت را نثار این فرشته ها بکنیم.


مرسی الهام جون شما قشنگ خوندی.
خدانکنه خاله.
امیدوارم همینطور باشه
یسناجونو ببوس.
مهناز مامان ترلان کوچولو
21 شهریور 92 13:51
خیلی خوب احساسات قشنگت رو درک میکنم چون منم یه مادرم


مرسی از حضورت عزیزم
زهرا مامان ارتا
22 شهریور 92 17:47
عزیزم خصوصی داری


مرسی
♥ نیم وجبی ♥
23 شهریور 92 1:24
چقدر این دلنوشته به دلم نشست
خیلی قلم خوبی دارید موفق باشین
راستی سمانه جون ما آپیم تونستی بیا


مرسی که خوندی و ممنون بابت تعریفت نیکوجون
چشم حتما.
محبوبه مامان الینا
24 شهریور 92 8:06
سلام سمانه جونخوبی عزیزم؟ستایش جونم خوبه؟
دلتنگت هستم دوست جونم


سلاااام محبوبه جونممرسی ما خوبیم فقط این چند روزه سرم شلوغ بود و نتونستم به دوستای گلم سر بزنم
قربونت برم که به یادمون هستی
مامان ساجده
24 شهریور 92 11:31
خييلي قشنگ بود دوستم انشاالله هميشه در كنار هم خوش باشيد و از زندگيتون لذت ببريد


مرسی عزیزم.
مامان ایسان
25 شهریور 92 12:40



مرجان مامان آران
25 شهریور 92 13:13
خیلی قشنگ بود عزیز دلممممممممم
ایشالا سایه مامان مهربون بالای سر دختر خوشگلمو باشه
مواظب خودتون باشید


ممنون عزیزم شما قشنگ خوندی.
انشالا...مرسی از دعای خوبت مرجان جون.
شما هم مواظب خودتو دوتا گل نازت باش.
مامان روژینا
29 شهریور 92 2:21
قربون دوست با احساااااااااااااااااااسم
یعنی باید نویسنده می شدی حقتو خوردن
ستایش جونم قدر مامان نازتو بدوووووووووون


خدا نکنه بهارجونم
نه بابا دیگه هندونه نذار زیر بغلم
روژیناجونم هم باید قدر مامان خوبشو بدونه که بخاطرش بیخیال کار شده