عشق مامان و بابا ستایشعشق مامان و بابا ستایش، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 6 روز سن داره

✿ برای دخترکم ستایش ✿

شادی کودکانه نازدختر

1392/3/25 17:57
1,299 بازدید
اشتراک گذاری

ستایش در سرزمین عجایب پاساژ تیراژه

 5شنبه با خاله افسانه به هوای خرید کردن رفتیم پاساژ تیراژه.البته من میدونستم با وجود شیطونکی مثل ستایش مثل همیشه دست خالی برمیگردم خونه و نمیتونم خرید کنم،مادرجون هم خیلی اصرار کرد که دخملی رو نبر و بذارش خونه هم خودتون اذیت میشید هم ستایش،ولـــــــــی ته دلم فقط و فقط به خاطر سرزمین عجایب و شاد شدن عزیزکم با خودم بردمش.حتی با اینکه یقین داشتم نمیتونم با وجودش چیزی بخرم.خوشحالم به ندای قلبم گوش دادم و دخملکمو با خودم بردم،چون مطمئن بودم با دیدن طبقه چهارم پاساژ و اسباب بازی ها و شنیدن جیغ های شاد بچه ها از بازی تو سرزمین عجایب،کلی ناراحت میشدم از اینکه چرا ستایش رو با خودم نیاوردم...

با وجود خستگی و ندیدن درست و حسابی مغازه ها و دست خالی برگشتن به خونه،از اینکه به  ستایشم حسااابی خوش گذشت خیـــــــــلی خوشحال بودم.

دخترکم از اینکه هستی و با بودنت کودک درونم پا به پای تو غرق دنیایی پاک وشاد کودکانه میشه بی نهایت ممنونم.تمام خوشی و آرامش  من در شادی و لذت تو از لحظه های کودکیت خلاصه میشه هستی مننایت اسکین

 

خدارو شکر میکنم که نذاشتم این بازی رو تنهایی سوار بشی عسلم.اولش میخواستم تنها بشونمت،ولی وقتی دیدم هیچ حفاظ یا کمربندی نداره مسئولش بهم گفت خودت هم سوار شو!حالا چجوری جا شدم تو اون قوطی بمــــــــــاندزبان

حدود 3-4 دقیقه هم مارو اون بالا نگه داشت تا بازم سوار کنه.خدایی اون بالا(ارتفاع 4طبقه) داشتم سکته میکردم از ترس.من نایت اسکین ستایش 

نمیدونم چرا انقدر ترسو شدم.قبلا ترن هوایی پارک ارم رو 2بار 2بار سوار میشدم ولی الان...آخ

 

خاله افسانه یا به قول خودت آدوبیسی(امروز جمعه 24خرداد یاد گرفتی بگی هَبسانه ولی بازم میگی آدوبیسینیشخند)برات آبنبات خرید و منتظری بازش کنهنایت اسکین

دور لبت از آبنباته قرمز شده و خودت خبر نداشتی،تا اینکه تو آینه یه مانتو فروشی تا خودتودیدی یهو گفتی هییییی و دستتو گذاشتی جلوی دهنتنایت اسکینخییییلی کارت بامزه بود عززززیزمبغل

 

 این چه بازی مسخره ای بوووودابرو

اینم کار نمیکرد و هی میزدی روش و میگفتی " باتی نداااااله(باتری نداره) "نیشخند

داشتی تلاش میکردی توپا رو برداری خوشگلم

وااای عزززززیزم اون روز برای اولین بار خجالت کشیدیبغلقلبخییییلی بامزه بود رفتارت و من دلم میخواست بخولمت انقدر ناز شده بودیقلب

 

 

 

تصاویر زیباسازی نایت اسکین

 اینم کلمات و جملات جدید شیطونک دوست داشتنی خودم:

цветокمنو ستایش داشتیم دور مبلا دنبال بازی  یا به قول خانوم کوچولو " دنبازی "

میکردیم،به بابایی میگه " بابا بگیدِش "(بابا مامانو بگیر)

цветокهر چیزی کار نمیکنه یا عسلم بلد نیست باهاش کار کنه میگه " ای بابا باتی نداله "

цветокبیرون بودیم،یه نی نی لاک دستشو داشت به عسلم نشون میداد،ستایش دستاشو

نشون داد و گفت " من آک ندالم "

цветок وقتی از بازی خسته میشه میگه " اَصَن بِل کن،خستم "(اصلا ول کن خسته ام)

بِکَشید   =   ببخشید

هیمان   =    لیوان

چبشام  =    کفشام(یادش بخیر پارسال که کوچولو موچولو بود به کفش میگفت "آتیش")

цветокцветокцветокцветокцветок

این چندتا عکس هم برای خرداد 91 وقتی دخمل کوچولوم تازه 1ساله شده بود

ببین چقدر گوگولی و بامزه بودی عسلم.

اون موقعها هرکی بهم میگفت دختره یا پسر؟من اینطوری میشدمعصبانیو میگفتم از گوشواره هاش معلوم نیست؟!

ولی حالا که این عکسا رو میبینم با خودم میگم کم شبیه پسر نبودیاااا عشقمزبان

 

 

 

 

تصاویر زیباسازی نایت اسکین
پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (29)

محبوبه مامان الینا
25 خرداد 92 19:58
سلااااااااااااااااااام دوست جووووووونم
به به چه پست پرباری.......
به به پاساژگردی...می بینم که به بهانه بچه خوردین کلوچه و حسابی با سرزمین عجایب حال کردین
ااااااااای جووووووووونم ستایش چقدر نانازه ای جان خجالتش دلمو آب کردحالا واسه چی و از چی خجالت کشیده؟
ای جون عکس کوچولوییالینا هم همینطور بود همه میگفتن شبیه پسراست حتی همین الان هم وقتی تیپ اسپرت میزنه چون موهاش کوتاهه باپسرا اشتباه میشه


سلـــام
دیگه دیگه
از یه آقاهه اینطوری خجالت کشید و به زور ازین حالت دراومد بچم
منکه اصلا خوشم نمیومد از این حرف
بععععله دیدم عکس الینا پسرو
محبوبه مامان الینا
25 خرداد 92 20:01
ای بابا باتی نداااله خیلی باحال بود
دوستم چقدر خوبه که شما و بهار خواهر دارین و با هم مچ هستید اما من خواهر ندارم البته در گوشی بهت میگم که خیلی هم از این وضع ناراضی نیستما اما در کل خواهر موجود دوست داشتنی هستش و همدمی خوب


تازه میزنه کنارشون و میگه باااتی ندااااله
واااای خواهر خیلی خوبه،خیلی کمک حاله.واقعا از یه نعمت محرومی دوستمهرچند تک دختر بودن هم عالمی داره و کلی عزیزی واسه خودت و در کل واست متاسفم
ღ مونا مامان امیرسام ღ
26 خرداد 92 3:53
همیشه به شادی گلم
خوشحالم بهت خوش گذشته ستایش کوچولو
سمانه جون من هم دیگه مثل قدیما سر نترس ندارم فکر کنم از سنه


ممنون دوست جون،جای شما و امیرسام خالی
وای یعنی پیری اینطوریه
ღ مونا مامان امیرسام ღ
26 خرداد 92 3:55
چرا خجالت میکشی
عینک دودیت هم خیلی بهت میاد.مبارکت باشه عزیزم
چه بامزه منم این چند وقت کلی عکس از بچگیه امیرسام دیدم یادی تازه کردم


از آقاهه خجالت کشید دخملم
مرسی
چه جالب.واقعا چقدر این کوچولوها زود بزرگ شدن..
ღ مونا مامان امیرسام ღ
26 خرداد 92 3:57
سمانه جون شما که تا اینجا برای ستایش جون میای به نظر من شهر ستاره ها خیلی از نظر بازی برای نی نیهای ما مناسب تره.
ادرسش هم کنار هایپر استاره.امیرسام که خیلی اونجا رو دوست داره.ی بار برو پشیمون نمیشی
برای ستایش عزیزم


تیراژه رو به قصد خرید مانتو انتخاب کردیم چون تو 7تیر چیزی پیدا نکردیم.هرچند ته دلم...
مرسی دوستم.اگه شد یه بارم میریم اونجا.
ღ مونا مامان امیرسام ღ
26 خرداد 92 3:58
خصوصی عزیزم


مرسی دوستم
آناهیتا مامانیه آرمیتا
26 خرداد 92 4:17
دوستم خوب کاری کردی بردیش خیلی ازاون فضاذوق زده میشن ،،
الهییییی قربونش چقدرنازخجالت کشیده عزیزم حالا ازچی اینطوری شده نازدختر ؟؟؟
چه بامزه آرمیتاهم میگه چبشام
میگم سمانه جون به بهانه دخملی یادجوونیاکردیا
چقدرجیگره عکسی که داره دوربینو نشون میده
دلم تنگ شده بودبراتون تندتندآپ کن دوست جون تنبل



آره خیلی ذوق کرده بود،من از اون بیشتر
خدا نکنه دوستم،از یه آقاهه خجالت کشیده بود.
ای جان چه تفاهمی دوتا دوست دارن(چبشام)
نه بابا مجبور بودم باهاش سوار شم.تازه خجالتم میکشیدم
تنبل..
محبوبه مامان الینا
26 خرداد 92 7:40
ااااااااای کلک خوب رد منو میگیری هاجداً دیدی عکسو اتفاقا اونو مخصوص شما نوشته بوده بودم دوست جونماما بخاطر همون دوستان ناباب ذکر شده حذفش کردم
لطفا به خصوصی تشریف فرما شوید


اتفاقی on بودم و دیدم آپ کردی و شانسی دیدم.یعنی شانس و اتفاق دست به دست هم دادن تا ردتو بگیرم و ببینمت
کار خییییلی خوبی کردی حذف کردی.میخواستم بهت بگم که خداروشکر خودت حذفیدی.
مامان ساجده
26 خرداد 92 9:56
هميشه خوش باشيد عزيزم
سمانه جون اين طرفا ميايد منزل ما هم تشريف بياريد خوشحال ميشم
در ضمن ماشاالله خيلي ناز حرف ميزنه از طرف من بچلونش


ممنون ساجده جونم.
وااای خوش بحالتون،کلا غرب تهران اینجور جاهاش انگار بیشتره.چشششششم
قربونت برم دوست مهربونم
مامان محمدرهام جون
26 خرداد 92 10:12
چه خوب که بردیش وبهتون خوش گذشته ان شالله همیشه شاد وسالم باشیدپسرم بودی ماه بودی


آره واقعا خوشحالم که بردمش.
ممنون سمانه جون مهربون
برای محمدرهام جون
مامان محمدرهام جون
26 خرداد 92 17:48
ستایش جوووووووووووووووونم سری بعد رفتی باتی یادت نره با خودت ببری ،این مسئولین رسیدگی نمیکنن


چشم خاله جون
مامان ثمین
26 خرداد 92 21:32
سلام عزیزم خوبید ما بالاخره اومدیم
دخترنازمون ببوس


سلام،ممنون.
چه خوب که اومدید
مامان بنیتا
27 خرداد 92 2:10
سمانه جون منم دقیقا مثه شمام اصلا نمی تونم بدون بنیتا جایی برم و بهم خوش بگذره
آخی قربونه صورت نازت از کی خجالت کشیدی خاله جون ولی مامانی راست می گه خیلییی بامزه شدی عسلم
چه جالب از منم خیلی می پرسیدن بچتون دختره یا پسر منم همین شکلی می شدمتازه اکثرا هم تا می گفتم دختر تعجب می کردن


آره واقعا بهمون خوش نمیگذره بدون این فسقلیا.چقدر وابستشون شدیم
از یه آقاهه خجالت کشید دخملی
منکه اون موقعها فکر میکردم بعضیا دارن طعنه میزنن،آخه مگه میشه گوشواره های بچه رو نبینن!!
قربون بنیتاجونم که مثل دوستش شبیه پسرا بوده
آناهیتا مامانیه آرمیتا
27 خرداد 92 3:23
راستی قالب نومبارک خوبه یه تنوعی شد


مرررسی عزیزم
محبوبه مامان الینا
27 خرداد 92 13:04
سلاااااااام دوست جونمراست میگی من صبحها و عصرها هستم و شما نصف شبها.... البت اونموقع شب همسر بخاطر پایان نامه مدام پشت نت هستش و به من مجالی نمیده
بوس برای دوست خوبم و دختر نازش



سلام دوست جون.
خب روز کلا نت در اختیار شماست دیگه
مرسی.برای دوست جون و الیناجون
مامان ضحـــــــــــــــــــا
27 خرداد 92 15:37
سلام
ماشاالله به گل دخترتون خدا حفظش كنه
ستايش جون چقدر هم عينك بهت مياد


سلام.ممنون از لطفتون
زهرا مامان ایلیا
27 خرداد 92 17:21
سلام عزیزم ممنونم که بهم سر زدی
چه روز خوبی رو گذروندید امیدوارم همیشه شاد باشی
عزیزم منم خیلی ترسو شدم منم قبلا سوار ترن هوایی میشدم اما حالا حتی نمیتونم نگاه کنم
بیا خصوصی رمز و بردار


سلام زهراجون.
ممنون عزیزم،شماهم همینطور.
نمیدونم انگار جاریم پیر میشیم
مرسی از اعتمادت
مامان روژینا
27 خرداد 92 23:23
ای جاااااااااااااااااااااااااااااااااااانم نمک منو ببین لپتو بیاااااااااااار جلو ___ سمانه جون شما نه ستایش و گفتم شما برو کنار ....آهان ....اینم برای ستایشـــــــــــــــم
سمانه دوست نازم من کشته مرده این حس مادریتم که هر کاری کردی دلت راضی نشد این بچه رو نبردی البته خودمونیم هیچکسم نفهمید چرا هر جور بود بچه رو بردی مخصوصا از اون عکسه که با زور خودت جا دادی تو اون قوطی و کلی هم ذوق کردی که اصلا هیچی معلوم نیستقربون دوستم که اینقدر تابلوئه



حالا یه ماچم برا مامانش میفرستادی چی میشد خسیس
تابلو بود؟
بابا بخدا سوءتفاهم شدهمن اصلا روم نمیشد سوار شم تو اون قوطی ها،به آدوبیسی هم گفتم قبول نکرد.باور کن مجبور شدم
بابا من دیگه مثل جوونی هام شجاع نیستم
مامان روژینا
27 خرداد 92 23:31
دست ادوبیسی هم درد نکنه که بر ای جیگر من آبنبات خریده خداییش خواهر خیلی خیلی خوبه منم هر جایی که نتونم تنهایی روژینا رو نگه دارم با خواهرم میرم خوبیشم اینه که کلا روژینا دیگه تا برگشت با من هیچ کاری نداره و به همه کارام می رسم و وقتی دارم برمی گردم من این شکلیمهانیه این شکلیدل محبوبه هم بسوزه
راستی چقدر دخمل خجالتیمون گوچولو بوده ناز نازی بوده
نیم وجبی چه عینکی هم داره
به هبسانه سلام برسوووووووون


آره واقعا خواهر داشتن نعمته که بعضیا ازش محرومن
ای جونم روژیناپس روژینا هم مثل ستایش زرنگه و وقتی خاله هست هوای مامانو داره
تازه من 3تا خواهر دارم دل هردوتون بسوزه
قربونت.هبسانه هم سلام میرسونه
مامان نوژا جونی
29 خرداد 92 10:26
عزیزم چقدر دلم براتون تنگیده بود .وایچقدر دخملی ذوق کرده.الهی فدای حرف زدنش برم من.چقدر بجا وقشنگ صحبت میکنه حتما از طرف من یه بوس آبدارش کن سمانه جون


ما هم همینطور عزیزم.
خدانکنه دوستم.مرسی از مهربونیت
نوژاجونی رو ببوس.
لیلا مامان پرنیا
30 خرداد 92 11:20
عزیز خاله مثل همیشه شیرینی ومن کلی لذت یردم
چه خوبه که شما خاله ادوبیسی دارید دخی من خاله نداره
اامیدوارم همیشه به گردش وشادی باشید دوستم
راستی رمز رو تو همون مطلب گذاشتم بیای میبینی


لطف داری لیلاجون
آخی عزیزم،عوضش یه عالمه خاله مجازی داره که خیلی دوستش دارن
ممنون دوستم،حتما میام پیشتون.
سوری مامان زهره
31 خرداد 92 13:28
خوش زبون! دل می بری.........


الهام
31 خرداد 92 20:39
سلام خاله
از اينكه اومدي و تو جشن تولد وبلاگي من شركت كردي ازت بي نهايت ممنونم
ايشالا تو شادي هاتون براتون جبران كنيم
تقديم به شما
ناقابله

با يه بوووس بزرگ

از طرف اميرحسين


سلام.قابلی نداشت عزیزم.120ساله بشی گلپسر
مامان محدثه
1 تیر 92 13:13
ای جوووووووووووووووونم دخترک شیرین زبونچقدر عینک دودیت بهت میاد عزیزم ایشالله همیشه شاد باشی دخملی خوشگل


مرسی خاله جون
مامان آروبن(مریم)
2 تیر 92 12:36
آمدنت چون رستاخیز، عدل گستر است
و چون سپیده صبح،نوید آغازی دوباره برای همه خوبی هاست .
میلاد مهدی موعود بر شما و خانواده محترم مبارک باد.



مرجان مامان اران
3 تیر 92 2:38
اخیییی عزیزم چقدر عسل شدهههههههه
عکساتون خیلی ناز شده عزیزمممم
خوش باشید همیشه


قربووونت برم عززززیزم
شما هم همینطور.
مامان آنیل
3 تیر 92 16:59
عزیزم چه خوب که بردیش معلومه کلی هم خوش گذشته


جای شما خالی
مامان روژینا
3 تیر 92 23:31



یه عالمه برای دوست خوبم
رها مامان راستین
11 تیر 92 17:30
چه روز خوبی رو گذروندید امیدوارم همیشه شاد باشی مامانی خوب ستایش جون و بهانه کردی همه چی سوار میشی


ممنون عزیزم
آره به اسم ستایش به کام مامان