عشق مامان و بابا ستایشعشق مامان و بابا ستایش، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 8 روز سن داره

✿ برای دخترکم ستایش ✿

روزهای 24 ماهگی عسلم

1392/3/18 3:24
799 بازدید
اشتراک گذاری

روزهای 24 ماهگی نازدختر

 

دخمل خوشگلم این روزا از بس بلبل زبون شدی و مثل طوطی تموم حرفای مارو تکرار میکنی یادم میره از کدومشون بنویسم.خودتم خیلی خوشت میاد که میتونی کلمات رو بعد از ما بگی و ما قربون صدقه ات بریم.به من دیگه مامان نمیگی و فقط سمانه صدام میکنی.منم خوشم میاد.

با خاله ها و مادرجون که تلفنی حرف میزنی دیگه قشنگ میتونی آمار همه چیزو بدی و دست و پاشکسته منظورتو برسونی.

چندر روز پیش نمیدونم چیکار کردی که خاله سعیده داشت میگفت من با تو قهرم...تو هم برگشتی گفتی " آشتی ندالم " ما همتعجبقلب

هر کاری میخوای بکنی میگی سیتایش بکنه.مثلا سیتایش آب بخوره،سیتایش بازی کنه....

عززززیزم الهی من قــــــــــــــــربونت برمبغلچند روز پیش داشتی با عروسکات بازی میکردی و حواست به من نبود،دیدم داری از رو زمین برشون میداری و میگی 

" عــــــــزیزم گِیه نکن...شی(شیر) دیُس کنم " (منظورش همون شیرخشکه که من براش درست میکنم) یعنی حسااابی چلوندمت واسه این مهربونیات.

یاد گرفتی از حرفی که بهت میزنم و خوشت نمیاد میگی " سمانه نگووو...این حفا بده "

تازگیا تا پدرجون و بابابزرگ رو میبینی بهشون میگی "سیبیلووو " منمخجالتیعنی بد رفتی تو نخ سیبیلابرو

بهت میگم بیا غذاتو بخور میگی  " نمیام کا دارم "

خلاصه که خیــــــــــــــــلی شیطون بلا شدی خوشگل منماچ

اینم عکسای این ماه

منتظری بلالت اماده بشه عسلم.عااااشق بلال یا به زبون خودت " بَدا " شدیچشمک

یه مدته عادت کردی انگشتاتو اینطوری میکنی جوجوقلب

با خاله ها رفته بودیم 7تیر مانتو بخریم تو هر مغازه ای که میرفتیم به مانتوها دست میزدی و خیلی جدی مگفتی " آقاا چند؟ " یا به تقلید از ما میگفتی " آقا مشکی نداله؟ "خیلی خنده دار بودکارات،فروشنده ها کلی به کارات میخندیدند.

خسته شده بودی و گیر داده بودی به این

تو مترو داشتی قشنگ راه میرفتی و نمیذاشتی کسی دستتو بگیره،من گفتم یه عکس ازت بگیرم که یهو از یه آقایی ترسیدی و اینطوری داری فرار میکنی

قربونت برم که اون نی نی تم اوردی هواخوری

به دلیل اینکه دخملی ما حالا حالاها تو فاز تولد و کیک و گاز و سیبیل و این حرفاست،تا رفتیم تو قنادی جیغی از خوشحالی کشید و تند تند شروع کرد بگه " تیت " منم براش از این دسرا گرفتم.

نمیدونید تو خونه چقدر خوشحال بود که باز داره تیت گاااز میزنه و سیبیل درمیاره

نفسم میشه بگی چرا بعد از خوردن اینجوری پیچ و تاب میخوردی

جمعه 17 خرداد 92-به اصرار نازدختر رفتیم پارک برای خوردن بلال و تابازی و سُــ سه

عسلم اینجا داری به بابایی میگی " بیا بیشین "

بعدشم رفتیم فروشگاه.آناجون تو فروشگاه همش حواسم به گوشوارۀ ستایش بودزبان

هربار که میریم فروشگاه از بس شیطونی میکنی و نمیذاری به خریدمون برسیم میگیم دیگه با دخملی شیطون بلا نمیریم،ولی باز دفعه بعد یادمون میره چه قول و قراری گذاشتیم.

خدایی هربار رفتارت از دفعه قبل یکم بهتر میشه خوشگلم.مثل اینبار که خیلی خانوم شده بودی و خیلی کم شیطونی کردی.فقط چون مثل مامان عاااشق خرید لباسی،به قسمت لباسا که رسیدیم،هی شروع کردی بگی " بابا کومَت..سمانه کومَت " که از چرخ بذاریمت پایین و لباسا رو بهم بزنیکلافه(البته این آیکون مخصوص باباست،چون من با خیال راحت رفتم خریدمو کردمنیشخند و توی شیطونک بابایی بیچاره رو این شکلی کردی)

18.gif

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (24)

محبوبه مامان الینا
18 خرداد 92 7:53
ااااااااای جووووووووونم نازدختر شیرین زبون و مهربون
سیبیوووو
سمانه جون میبینی بچه ها چقدر زود آینه رفتار خودمون میشن؟جانم که اونقدر ناز به عروسکش محبت میکنه

وای خدا ولو شدم از خنده جداً میپرسید مشکی نداله؟
ینی اون آقاهه تو مترو چه شکلی بوده که نازدخترمون با این شدت داره فرار میکنه
اون کیک خوشگل هوس انگیز هم نوش جونت عزززززززیزززززززززم که با پیچ و تاب میخوری
بابا و سمانه کومت خیلی باحال بود ولی خداییش فکر کن بچه مون که اینقدر اهل خریده مث مامانیش اون تو پشت اون میله ها چه زجری کشیده
پست بسیار باحاااااااااالی بود


اااای جوووونم به دوست مهربونم
آره بخدا من از این خوشحال بودم که دقیقا حرفایی که موقع درست کردن شیر بهش میزنم و داره به عروسکاش میگه
وااای محبوبه جون تو بانک زشته ولو شدیاااا
آره دقیقا هرچی ما میگفتیمو تکرار میکرد.البته "مِشتی نداله" درسته
انقدر دخملی از بدوبدو کردن تو پارک خسته بود که اینطوری تو چرخ ولو شده بود،زجر چیه دوستمجزء محالات بودااا
مرررسی
پگاه مامان آرتین
18 خرداد 92 11:26
همیشه خوش باشید.خانومی چه تیپی زده بااون کیف نازش.مامانی ببوسش.
کیکم نوش جان


ممنون عزیزم از محبتت
مامان محمدرهام جون
19 خرداد 92 0:33
مامان سمانه خب بچمون میخواد لباس بخره خاله جونی با چنگال بخوری که سیبیل درنمیاری باید مستقیم وارد عمل بشی


آره خب بچمون این علاقه ش به مامانش رفته
خاله جون مامانم اغفالم کرد چنگال داد دستم،منم یادم رفت با سر برم تو کیک و سیبیل دربیارم
مامان بنیتا
19 خرداد 92 1:47
عزززززززیزم خیلی شیرین زبون تر شدیا توی این ماه خوشگلم..کلی کیف کردم از خوندنشون
قربونت برم که اینقدر کیک دوست داری عسلمممم نوش جونت گلم


مرررسی خاله جونم
خدانکنه،جاتون خالی.
برای دوست خوبم و بنیتای نازم
آناهیتا مامانیه آرمیتا
19 خرداد 92 3:34
یعنی سمانه این شیرین ترین پستی بودکه گذاشتی ازاین ووروجک ازبس که خندیدم ازدست اون حرفاوکارای بامزه اشمخصوصاچند؟مشکی نداله؟ عسلم عاشق اون ترسیدنت ازآقاهه شدم
آخه این قضیه سیبیل چیه ؟ ازکجاشروع شددقیقانوش جونت که انقدربهت مزه داده که کج وماوج میکنی خودتو
خوشم اومدکه نصیحتاموبه گوش میگیری دوستم حواست به گوشواره هابودهعاشق اون قیافه ای شدم که پیشش گذاشتی
خوش به حالت که رفته رفته بهترمیشه دخملی ماکه برعکس بدترمیشه شیطونیاش
همیشه خوش باشیددوست جونم


مرسی عزیزم شماشیرین خوندی.
قضیه سیبیل با دیدن عکسای تولد 1سالگیش که با گاز زدن کیکش کاکائویی شده بود دقیقا شروع شد
از ترس قیافم اونطوری شده بود.به همه شک داشتم
اون شیطونی نکردنش تو فروشگاه هم ظاهرا از خستگی بودهزیاد به حالم غبطه نخور
مرررسی عزیزم
لیلا مامان پرنیا
19 خرداد 92 10:43
قربون تو شیرین زبونم برم" حالا من سیتایش بوووووووووووووووووس


خدانکنه خاله جون.

ایناهم برای دوست خوبم و دخمل نازش
مامان روژینا
19 خرداد 92 13:37
الهــــــــــــــــــی من فدات بشم که تو اینقدر خوردنی شدی وای

چقدر اون عکس تو مترو که داره فرار می کنه و با اون عکس اخری کیک خوردنشو دوست داشتم جیگر منی
ماشاا... سمانه عجب دخمل شیرین زبونی داری این دخمل ما که باید التماسش کنی یه کلمه حرف بزنه
تازه اگه جیغ نزنه
هوارتااااااااااااا بوس برای سمانه جون و ستایش جونم


خدانکنه دوست جون.
نمیدونم چرا از مرده اینطوری ترسید!
بهارجون صبر کن نوبت بلبل شیرین زبونی های روژیناجون هم میرسه.جیغ هم که حالاحالاها باید تحمل کنی
الان هوارتا دقیقا چندتا بوسه


منا مامان امیرسام
20 خرداد 92 1:42
سلاام دوستم.
همدم شب زنده داریهام خراب شده وpc هم متاسفانه نقطه کوره وایرلس انتن نمیده
دیشب پست قشنگت رو دیدم اما فکر کردم تا امشب برسه دستم که نشد.خ زودمیام
سیتایش جونم رو ببوس


سلام عزیزم.
وای چه بداشکال نداره دوستم دور از نت یکم استراحت میکنی
هر وقت بیای خوشحال میشم و قدمت رو چشمامه
چشم،شما هم امیرسام جونو بماچ.
لیلا مامان پرنیا
20 خرداد 92 10:41
خصوصی گلم


ممنون دوستم
مامان ساجده
20 خرداد 92 22:39
قربونش برم كه انقدر شيرين زبون شده سمانه جون واقعا وقتي اين بچه ها به حرف مييفتند چقدر خوردني ميشن
خيلي جالب بود مشكي نداله
طفلكي چه از آقايي ترسيده كه اينجوري پا به فرار گذاشته
هميشه خوش باشيد


خدانکنه دوستم.آره موافقم
نمیدونم چه شکلی بود که ستایش اینطوری داره فرار میکنه
ممنون عزیزم،شما هم همینطور.
مامان محدثه
21 خرداد 92 16:03
ای جانم عزیزم چقدر شیرین زبونی
وااای خیلی با حال بود که میگفته مشکی نداله
قربون پیچ و تاب خوردن بعد از خوردنت بشم که اینقدر باحاله
هزارتا بوس برای ستایش جون شیرین زبون


قربون محبتت دوست خوبم.مررررسی
یه عالمه بوس برای محدثه جون
مامان آروین (مریم)
21 خرداد 92 16:38
24 ماهگی عسلی مبارک
منم آپم


ممنون
چشم حتما میام.
پانی(مامانه بهداد)
22 خرداد 92 0:11
ای جاااااانم عااااااشق بلبل زبونیات شدم خاله جون . خوش به حال مامان و بابا جونت که انقدر کیف میکنن برای این شیرین زبونیات.
جیگرتووووو برم با کا دارم گفتنت .
عکسا خیلی قشنگ شده ای کاش دخمل گلی کنارم بووووود و حسابی میچلوندمش.
سمانه جون حتما اگه تونستی با موبایل یا ضبط صوت صدای ستایش جون رو ضبط کن .بزرگ بشه خیلی شیرین و خاطره انگیز میشه براتون.
میبوسم روی ماهش رو و به خدای مهربون میسپارم تک تک لحظه هاتون رو.


مرررسی از محبتت دوست مهروووونم.
درسته عزیزم،چندباری ضبط کردم صداشو.
ممنون عزیزم.برای بهداد کوچولوووو و مامان مهربونش

مرجان مامان آران
22 خرداد 92 0:55
اي جانممممممممم قربون ستايش خوشگلم كه انقدر شيرين زبونو دوسشت داشتنيهههه
خدا حفظش كنهه
مرسي بهمون سر زدين عزيزم
با افتخار لينك شديد


خدانکنه عزیزم.
ممنون از محبتت مرجان مهربون
آران کپلی رو ببووووس.
محبوبه مامان الینا
22 خرداد 92 6:59
خصوصی


خاله افسانه
22 خرداد 92 12:39
الهههههههههههههههههی خاله افسانه فدات بشه جیگررررررررررررررررممممممممممممممم


خدانکنه خاله افی جوووون
یاسی خاله هیلدا
22 خرداد 92 13:11
عاااااااااشقتم خوش زبون بامزههههه
دلم خواست گازش بگیرم خب
اخه مانتوی مشکی میخوای چیکار
ماشالا سمانه جون اسفند دود کن
سمانه جون اخساس میکنم ستایش ستایش 2 سالش شده خیلی بزرگتر شده
بلال نوش جونت عزیزم
یه عالمه ببوس ستایش جونو مامانی


به قول ستایش گاز بده جشته(زشته)
قربون یاسی مهربونم
آره خودمم همین احساسو دارم عزیزم
محبوبه مامان الینا
23 خرداد 92 7:01
خصوصی


مامان محمدرهام جون
24 خرداد 92 23:40
خاله قربون تیپت وفیگورت ومدل دستت وبلال خوردنت بره الهیییییییییییییییییییییییییی


خدا نکنه سمانه جون.
قربون محبتت عزیزم
مامان روژینا
24 خرداد 92 23:54
سلام دوستم کجایی؟ پس چرا نمی آپی؟


سلام بهارجون،هستم در حال آپیدنم
آخه شما که خودت فاصله هر پستت 1ساله چرا میای به ما گیر میدی خااااااااانوم
ღ مونا مامان امیرسام ღ
26 خرداد 92 3:43
سلااااااااااام
ما برگشتیم پراز انرژی
دوست جاان خیلی عزم جزمی داری که با ستایش کوچولو میری خرید.
اون هم کجاااااا 7 تیر
فکر کنم امیرسام خیلی شیطونه پس.چون من هرگز با امیرسام خرید برای خودم نمیرم[خنث


سلــــــام مناجون.خوش اومدین.
اون روز کسی نبود بذارمش پیشش مجبور شدم ببرمش وگرنه محاله با ستایش برم بیرون و بتونم خرید کنم.
ღ مونا مامان امیرسام ღ
26 خرداد 92 3:48
عززززززیزم که نی نیت رو هم بردی هواخوری
قربونت برم خیلی شیرین حرف میزنی.
خیلی بانمکه بعد از شما میپرسیده مشکی نداره



نی نیه همیشه تو کیفش آماده هواخوریه.
خدانکنه عزیزم.همه کوچولوها حرف زدنشون شیرین و دوست داشتنیه.
آره عین طوطی بعد ما تکرار میکرد
ღ مونا مامان امیرسام ღ
26 خرداد 92 3:50
اینقدر خوشم میاد دختر بچه ها با عروسکهاشون مامان بازی میکنند
خیلی ناز حرف میزنه خدایی.
ای جانم چه فکرهای قشنگی تو سرشه.
ستایش جوون اون چنگال رو بذار زمین با دهن برو وسط کیک اگر میخوای سیبلوو بشی


منم خییییلی دوست دارم
لطف داری دوستم
فکر کنم یادش رفته بود راه مستقیم سیبیل دراوردنو
مامان آوينا
27 خرداد 92 15:52
عزيزم خيلي خيلي شيرين و ناز شدي


مرسی دوست خوبم