عشق مامان و بابا ستایشعشق مامان و بابا ستایش، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 7 روز سن داره

✿ برای دخترکم ستایش ✿

پشت صحنه آتلیه

1392/6/24 17:16
1,303 بازدید
اشتراک گذاری

 

 پشت صحنه آتلیه

 

از دوهفته پیش برای 5شنبه 21 شهریور ساعت 3 تا 5 بعدازظهر وقت عکاسی گرفته

بودم تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی

تمام این مدت با نازدختر درباره عکس و اینکه خاله عکاس میخواد ازت عکس بگیره و باید بخندی و به دوربینش نگاه کنی و ....اینا باهاش حرف میزدم و عکسای سری قبلشو بهش نشون میدادم و اونم قربونش برم همه چیز کامل یادش بود.اینکه خاله عکاس سری پیش بهش شکلات داده بود و بهش بلز داده بود و دخملی کلی آهنگ نواخته بود و چَنکه یا همون چکمه هاشو پوشیده بود و...همشو یادش بود و تو عکساش نشونمون میداد.

با کلی امید به همکاری دخملی،5شنبه منو همسری از ترس ترافیک ساعت 1/15 راه افتادیم.قرار بود خاله فرزانه از شرکت خودشو برسونه.چون زود راه افتاده بودیم ساعت 2/15 رسیدیم آتلیه.منشی خوش اخلاقشون بهم گفتند که چرا زود اومدید ستایش جون خسته میشه هاا...همین هم شد... تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی

اولش ستایش جونم از محیط اونجا خوشش اومده بود و کلی اونجا چرخید و بازی کرد.کم کم خاله فرزانه هم اومد و رفتیم بالا برای عکاسی.

چی بگم از لجبازی های خانوم خانوما...هیچ جوری حاضر به همکاری نبود.من فکر میکردم این بار چون بزرگتره بیشتر به حرف گوش بده ولی اشتباه میکردم.هرکاری دوست داشت میکرد و اصلا به حرفمون گوش نمیداد تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی

مدام هم ازمون آدامس میخواست و تو بیشتر عکسا لبهاش کج و کوله میفتاد.تازه تا شیرینی آدامسه تموم میشد یکی دیگه میخواست تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی

دکورهای انتخابیمون 4تا بودن و تا ساعت 5/30 اونجا بودیم و دریغ از یک ذره همکاری این فسقلی.آخرای وقت که دیگه خسته شده بود  اصلا حاضر نبود جلوی دوربین باشه و دکور آخری اصلا عکس خوبی نداشت تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی

خلاصه که روز خسته کننده ای بود.جمعه هم منو خاله فرزانه رفتیم برای انتخاب عکس که از اون همه عکس فقط 5تاشو تونستیم انتخاب کنیم.امیدوارم عکساش خوب بشن و یکم از خستگی اون روز رو بتونم فراموش کنمنگرانآخ

از خواهر خوبم فرزانه جوووونم ممنونم که 5شنبه و جمعه شو گذاشت برای منو ستایش جون و از استراحتش گذشت(خاله فرزانه تحت هیچ شرایطی حاضر نیست جمعه رو بره بیرون انقدر که تو هفته خسته میشه و بیشتر روز جمعه رو میخوابه)مررررسی عززززیزم تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی

 

 

 

 

 

 

 

نمیدونم چرا اصرار داشت که کفشاشو دربیاره تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی

 

 

 

 

مثلا قرار بود تو این دکور روی شکم بخوابه و دستهاش زیر چونه اش باشه.شب قبلش کلی باهاش این ژستو تمرین کرده بودمااا!اما... تصاوير زيباسازی|www.RoozGozar.com|تصاویر زیباسازی

دو جفت کفش رو هم یکی اینور یکی اونور دراوردهخنثی

 

 

 

 

با این آقای مهربون خیلی دوست شده بود و عمو صداش میزد.با خودم گفتم شاید اگه عکاس رو مرد انتخاب میکردم نتیجه بهتری میگرفتممتفکر

 

 

بــــــــــازم ادامس تو دهنشهخنثی

 

 

انشالا که عکسا خوب بشن و خستگی مون یادمون برهچشمک

 


 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (23)

خاله الهام
24 شهریور 92 19:20
عزيزم مرسي بهمون سر زدي
شما با افتخار لينك شديد
با وجود ستايش قشنگم حتما عكس ها خوب ميشن



خواهش میکنم،ممنون گلم.
امیدوارم...مرسی از لطفت عزیزم
آناهیتا مامانیه آرمیتا
25 شهریور 92 2:29
وای خداازدست این ووروجکای ما که خبرندارن چقدروقت وهزینه میکنیم اونوقت اینطوری حرصمون میدن مثل دفعه قبل آرمیتا،حالا اینباربدنبود،،، ازعکسهای پشت صحنه معلومه چقدرحرصت داده ستایش جونم دوستم خب بیچاره هاحق دارن نمیتونن بفهمن یعنی چی یه جابشین
ایشالا که خوب میشه وخستگیت یادت میره
راستی کاش اصرارمیکردی همون روزانتحاب میکردی عکسهارودوباره فرداش رفتین
دست این خاله هادردنکنه که اگه نبودن ما باید کلا قیداین قرتی بازی هارومیزدیم


واقعا.این همه وقت و هزینه و خستگی خدا کنه نتیجه اش خوب باشه
نمیدونی آخراش چه حالی داشتم آناجون
انشالا...
یه نیم ساعتی نشستیم که سیستماشون خالی بشه ولی نشد ما هم که خستهدیگه افتاد واسه جمعه.
قرتی بازی رو خیلی باحال گفتی
خواهرام که همش به من میگفتن اخه چرا انقدر دور؟دیگه همسری بنده خدا که ساکت بوده خدا میدونه تو دلش چه خبر بوده
آناهیتا مامانیه آرمیتا
25 شهریور 92 2:29
خصوصی


مرسی عزیزم
مامان محمدرهام جون
25 شهریور 92 3:10
ستایش چرا انقدر دوست منو حرص دادی آخه!!!!!!!!!نمیدونم چرا این بچه ها از آتلیه بیزارن!!!!!!!!

خب 5تا هم غنیمته دوست جونم انشاله که عااااااالی میشن نگران نباش

فسقلی رو از طرف من یه عالمه ببوس


مامان خودمه باید حرصش بدم خبحتما اینو تو دلش میگه دیگه سمانه جون
انشالا که خوب بشن و خستگی اون روز کذایی یادم بره
چشششم شما هم گلپسرو ببووووس.
مامان آروین-مریم
25 شهریور 92 7:51
وای مامانی حرص نخور ایشالا که عکساش خوب میشن .
حالا تا کی منتظر بمونیم ، ما طاقت نداریم زود باش


خب حرص خوردن هم داره کارای این وروجکا
هنوز که آماده نشده،به دستم برسه چشم حتما.
محبوبه مامان الینا
25 شهریور 92 10:05
سلام سمانه جون
خو بچه طفلک رو یه ساعت زودتر بردید اونجا معلومه خسته میشه
اما به نظر من بچه ها به خودی خود اونقدر زیبایی و جذابیت و معصومیت دارن که تحت هر شرایطی و با هر لباس و ژستی خوشگل میشه عزیزم اصدن نگران نباش رفیق! مطمئن باش محشر میشن عکسها
ینی کشته مرده اون لوتی آدامس جویدنش شدم



سلام دوست خوبم
بابا از ترس ترافیک تهران مجبوریم یک ساعت زودتر راه بیفتیم هرجا خواستیم بریم خوووو
امیدوارم همینطور بشه که میگی محبوبه جون،چون واقعا استرس دارم که خوب بشن
قربون تو دوست خوب و مهربون برم

محبوبه مامان الینا
25 شهریور 92 10:09
عکس دوم که لپاش گل انداخته رو خیلی دوست دارم و همینطور عکس آخری که دلم میخواد بیام محکم بغلش کنم و ببوسمش تپل خانومو



مرسی دوست مهربونموقتی گرمش میشه لپاش گلی میشه
مامان ساجده
25 شهریور 92 10:30
ااااي واي قشنگ دركت ميكنم چقدر سخته با كلي ذوق ميري ازشون چند تا عكس خوشگل بندازي بعد اينجوري از دماغت در ميارن
اون عكسه كه كفشاشو پرت كرده اينور و اونورش خيلي خنده داره البته براي ما فكر كنم اون لحظه شما دوست داشتي كني
انشاالله عكساش بر خلاف تصورت خوب بشه



وااای یعنی متین جون هم همینطوریه هربار؟شما که باز زود به زود میرید فکر میکردم واسش عادی باشه!
دقیقا من اینطوری بودم
انشالا...
مامان ایسان
25 شهریور 92 12:39
انشاالله که خوب بشه من سری پیش تجربه کردم که باید دکور کمتری انتخاب کنم تا زود ایسان خسته و بی حوصله نشه شما هم سری بعد همین کار رو بکن حتما نتیجه بهتری میده
بیصبرانه منتظر عکسهاش هستم


انشالا
آره فرزانه جون شاید دکورها زیاد بوده زود خسته شده نمیدونم والا
واااای دفعه بعداصلااااا
مرسی از حضورت عزیزم
مرجان مامان آران
25 شهریور 92 13:12
سلام سمانه جوننننننننن
به بهههههههه قربونت برممم معلومه حسابی آتیش سوزوندیااااااااا
والا من فکرشم برام سخته بخوام بیام اران منو بیچاره میکنهههههههههه انقدر شیطونه و از در و دیوار بالا میره
قربونت برم خوبه حالا یه دقه اروم نشستی
خوش باشید عزیز دلم


سلااام مرجان جون.رسیدنت بخیر.
حسااابی آتیش سوزونده دخملی
آره بخدا از بس ماشالا این فسقلیا انرژی دارن و شیطونن که ماها پشیمون میشیم به عکس و آتلیه بخوایم فکر کنیم
مرسی از اینکه بهمون سر زدی عزیزم
♥ نیم وجبی ♥
25 شهریور 92 13:16
عزیزم ببخشید بعدا رمز دارش کردم رمز رو به کسی نداده بودم چون اولش بدون رمز بود یه سری دیده بودن
برو خصوصی


خواهش میکنم گلم.تعجب کردم که چرا هیچ کدوم از دوستان تقاضای رمز نکرده بودن.
مرسی
الهام مامان یسنا
25 شهریور 92 13:45
سمانه جون من فکر میکردم این وروجک ها هر چی بزرگتر بشن بهتر همکاری میکنن. اشتباه میکردم. واقعا حس تو درک میکنم من که برای یکسالگی یسنا رو بردم اینقدر حرص داد دیگه حالا حالا ها نمیبرمش.
انشالله عکسای خوشگل خانوم خوب میشه عزیزم. قربونش برم که آدامس تو دهنشه خیلی بامزه است مخصوصا عکس دومی.


منم همین فکر اشتباه رو میکردم
خیلی بده که رو هیچ چیزشون نمیشه حساب کرد.
انشالا....خدانکنه الهام جون.مرسی از محبتت عزیزم
ღ مامانِ آینده یه فسقـِــلی ღ
25 شهریور 92 14:51
آخییییییی

چقدر اونیکه رو شیشه مشکی نشسته خوشگلهههههههههه

ای بابا، چی بگیم خب... ای نی نی ها خیلی پیچیده هستن... بنظرم اصلا قابل ِ پیش بینی نیست رفتارهاشون...

حالا باز همون 5 تا عکس هم خوبه....

دست خاله جونش هم درد نکنه...

خودمونیما، شیطنت داره از چشمای دخملی می باره... اگه هیچی هم نگفته بودی، ما خودمون متوجه می شدیم که همکاری نکرده....

خبیث هم خودتی

حالا سری بعـــــــــــــــــــــــد... جبران بشه ایششششششالا...


آره واقعا نمیشه روشون حساب کرد.وقتایی که باید آروم و حرف گوش کن باشن مثل زلزله میشن و وقتایی که باید بازی و شیطنت کنن آروم و ساکت میچسبن بهمون
خبیث من اینهمه توضیح دادم بعد میگی از عکسا معلوم بوداییییششششش
انشالا... البته اگه سری بعدی حالا حالاها در کار باشه
مهناز مامان ترلان کوچولو
25 شهریور 92 15:43
بوس برای ستایش خانوم شیطون


برای ترلان کوچولو
مامان بنيتا
25 شهریور 92 16:47
خسته نباشي عزيزم
ايشالا كه عكسا قشنگ ميشن با وجود ستايش نازم
آدامس خوردنشو ببين عزيز دلم ما كه با وجود بنيتا ديگه خيلي وقته رنگ آدامسو نديديم تازه بعضي وقتا غذا تو دهنم زياد بمونه هي ميگه آدامس


مرسی دوست خوبم.
امیدوارم همینطور باشه.
آخی پس بنیتا جون هم عااااشق آدامسه
زهرا مامان ارتا
25 شهریور 92 17:51
ایشالاه عکسا خوب از اب درمیاد و خستگیتونم یادتون میره اخه کوچولوها که اگه شیطنت نکنن دیگه بچه نیستن بچه استو شیطنتاش بنیتا جونو ببوس


انشالا...بله درسته ولی نه دیگه همه جا!
بنیتا جون
مامان اینده یه فسقلی
26 شهریور 92 1:01
بازم تو لیست آپ شده ها هستی کههههه؟!!!!



شب خوشششششششش....


دییییییییگه
مرررسی عزیزم شب شما هم خوش
مامان ثمین
26 شهریور 92 3:41
سلام عزیزم هوراااااااااااااااااااااا عکس من عاشق عکسای نی نی هام
مطمینا عکسای دخترنازمون زیبا میشه


سلام دوست خوبم.مرسی از محبتت.امیدوارم عکسا خوب بشن.
یاسی خاله هیلدا
26 شهریور 92 19:25
سلاااااااااام خاله سمانه جون خوبین ستایش جونم خوبه ؟؟؟
سمانه جون اتلیه سها در بدترین شرایط عکساش بهترینه نگران نباش اصلا
زوووود عکساشو بزار ببینیم خاله جون
عاشق ادامس خوردنتم یعنی انقدر دوست داری ؟؟؟؟
سمانه جون دخملی خوشتیپو کلیییییی ببوس


سلام یاسی جون،مرسی ما خوبیم.شما خوبی؟هیلداجون خوبه؟
امیدوارم همینطور باشه.
بیچارمون کرده همش ازمون آدامس میخواد
قربونت عزیزم.شمام هیلداجونو ببوس.
مامان آنیل
28 شهریور 92 10:05
آخی چه بامزه چه کارا که نمیکنن این بچه شیطونا!!!!!!!ایشالا که عکساخوب میشن



انشالا.مرسی دوست خوبم.
مامان روژینا
29 شهریور 92 2:17
وووووووویییییییییی عشق من و ببین رفته اتلیه وروجک چه تیپایی هم زده ووووووووووویییییییییی

وای سمانه خب بچمون حق داشته خسته بشه یک ساعت زودتر رفتی من که ادم بزرگم اگه پنج دقیقه یه جا باشم خسته می شم چه برسه به این بچهحالا اشکال نداره این بار می بخشمت

زود زود عکسا رو بزار منتظرماااااا


اگه بدونی این وروجک چه کرد با ما
بابا از ترس ترافیک و دیر رسیدن مجبوریم همیشه زودتر راه بیفتیم.
چششششم.
ღ مامانِ آینده یه فسقـِــلی ღ
30 شهریور 92 1:43
عرض ِ ارادت...


قربوووونت
ღ مامانِ آینده یه فسقـِــلی ღ
30 شهریور 92 12:10
سه چهارتا عکس به مابقی ِ عکس های پارک ارم اضافه شد، دوست داشتی، باز هم بیا.




چششششم حتما میام(البته مث بعضیا نه با کله)