تاتی تاتی با یه کفش خوشگل
امروز با بابایی رفتیم یه کفش خوشگل صورتی برات گرفتیم تا بیرون که میبریمت خودت تاتی کنی
میخواستم یه کفش راحتی باشه تا پاهای نازت توش اذیت نشه.البته دنبال کفش سوت دار برات بودم که
یاخیلی مغازه ها نداشتن یا اگه داشتن انقد قدیمی و بیریخت بودن که انگار مال دوره قلقلک میرزا بوده
حالا ایشالا بعدا برات میگیرم تا تاتی که میکنی حسابی قدمات سوت بزنن
کفشاتو همونجا پات کردیم و گذاشتیمت رو زمین تاتی کنی،وااای که توی ناناز چقد ذوق کرده بودی ازین
که تو دَدَ با یه جفت " آتیش " داری تَ تَ میکنی (ترجمه:تو بیرون با یه جفت کفش داری تاتی میکنی!)
همش سرت پایین بودو داشتی "آتیش" "آتیش" میکردی
منم خیلی ذوق کرده بودم مامانی.همش دوست داشتم تو تاتی کنی و من نگات کنم که دیگه بابایی به دادت رسیدو گفت بغلش کنیم گناه داره خسته میشه
اومدیم خونه داستانی داشتیم مامانی،چون میخواستی کفشایی که دیگه کثیف شده بودنو بهت بدم تا باهاشون بازی کنی
که دیگه هرجوری بود سرتو با یه چیز دیگه گرم کردمو تو هم کم کم یادت رفت
حالا دیگه رسما یه جفت کفش کوچولو به جاکفشی اضافه شد
چون هوا تاریک شده بود عکسی که ازت گرفتم بیکیفیت شده.
اینم یه کفش دیگه عسلمه که هنوز زوده با این بره دَدَ تاتی
امشب یه تل خوشگل که 2تا کیتی صورتی روش بود برات گرفتم که مامانی هرکاری کردم نذاشتی بذارم
روسرت عکس بگیرم.
تو مغازه هم آقای فروشنده اومد تلو بده به خودت که تو ازش خیلی ترسیدی و یه عالمه گریه کردی
دوست دارم عزیزم