برای عسلم
سلام عسل مامان
تو و بابایی لالا کردید منم اومدم به وبلاگت یه سری بزنم
امروز من موفق شدم اولین پست رو تو وبلاگت بذارم.خیلی بابت این موضوع خوشحالم
میخواستم تو اولین پست عکسهای نوزادیتم بذارم ولی همشون حجمشون بالاتر از 200kb هستش
نمیدونم چیکار کنم.شاید بشه یه راحی پیدا کرد.آخه من هنوز تازه کارم و خیلی چیزا هست که باید یاد بگیرم
امروز عصر که از خواب بیدار شدی تا نیم ساعت پیش که خوابیدی حسابی شیطونی کردی.خیلی خیلی مامانو اذیت کردی خانومییکیش این بود که من لپ تابو گذاشته بودم رو زمین برم تو آشپزخونه به غذا سر بزنم،دیدم تو نیستیاومد م دیدم بعله خانوم اومده سراغ لپ تاب،خلاصه اگه دیر رسیده بودم از وسط نصفش کرده بودی
ظهری بردمت حموم.توپهاتم آوردم توی حموم.از دیدنشون کلی خوشحال شدی.همش میگفتی "تی-تی"
(به توپ میگی "تی").عزیزم هنوز از نشستن تو تشت آب میترسی و من مجبورم با یه دست بگیرمت تا تو وایسی تو آب با یه دست بشورمت.اینجوری خیلی کمرم درد میگیره مامانی،خدا کنه زودتر ترست بریزه و رضایت بدی به نشستن تو آب.
فعلا بای عسل مامان