عشق مامان و بابا ستایشعشق مامان و بابا ستایش، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 17 روز سن داره

✿ برای دخترکم ستایش ✿

اولین های نازدخترم

1391/10/17 17:23
590 بازدید
اشتراک گذاری

اولین های نازدخترم

دختر عزیزم نمیدانم چرا امروز به یاد همه ی اولین های تو بودم...به یاد روزهایی که با کارهای

جدید و شیرینت دلم را حسابی غرق شادی میکردی و میدانستم برای تک تک کارهای شیرینت

از روز اول تا حال که 19 ماه و 17 روز داری هرچقدر خدای مهربانم را شکر کنم بازهم کم است...

از روزی که فهمیدم در وجودم یک دانه در حال جوانه زدن است و آن لحظه ای که فهمیدم این

غنچه ی هدیه خدا در دلم،یک دختر است_خدا میداند که چقدر از شنیدن این خبر خوشحال

شدیم_ تا بهار سال قبل که مثل یک گل زیباو دوست داشتنی شکفتی و قدم به زندگی من و

پدرت گذاشتی،تا به الان که دختری شیرین و ناز هستی،ناخواسته شده ای همه زندگی من و

بابا...همه بود و نبود ما و معنی و دلیل زنده بودن ما.

برای من هرگز فراموش شدنی نیستند اولین های فرشته ی کوچکم...

  اولین گریه ات 

  اولین خندیدنت

 اولین آرام شدنهایت فقط در بغل من 

 اولین غلت زدنت 

 اولین نشستنت

       اولین ایستادنت 

 اولین دست زدن و ذوق کردنت 

 اولین قدمهایت 

 اولین ماما و بابا گفتنت 

  اولین حرف زدنهایت

.

.

.

.

 و حالا اولین غذا خوردنت بدون کمک من

 

همه و همه برای همیشه ،تا لحظه ای که هستم در ذهنم حک شدند و از خاطرم نمیروند شیرینم

میدانم هنوز من و تو راه درازی در پیش داریم...تو برای بزرگتر شدن و بیشتر یاد گرفتن...من برای بیشتر غرق لذت شدن.

 

دوستت دارم همه ی زندگیِ من

 

 پی نوشت:تازگی ها ستایشم بدون کمک من میشینه و غذاشو میخوره.ریخت و پاش داره ولی جوری شده که بدون من میتونه بیشتر غذاشو بخوره و سیر بشه واین برای من خیلی لذت بخشه.

من میشینم و فقط نگاهش میکنم و باورم نمیشه نازدخترم چقدر بزرگ شدهقلب

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (21)

لیلا مامان پرنیا
17 دی 91 17:51
دخترمون خانم بود داره کم کم خانم ترم میشه خدا حفظش کنه این عسلی رو برای مامان بابا


ممنون از لطفت دوست مهربونم
مامان روژینا
17 دی 91 23:27
واقعا این اولین ها هیچوقت از یاد نمی ره و حتی فکر کردن بهش لذت بخشه سمانه جون چقدر خوبه که بر می گردی عقب و به روزهای شیرین گذشته هم فکر می کنی این پست منم به روزهای گذشته برد
و اصل مطلب اینکه ای که من قربون این کارای شیرینت بشم عزیزم پس دیگه می تونی خودتم غذا بخوری وااااااااای خوش به حال مامان سمانه من باز حسودیم شد
راستی کامنتی که برای من گذاشته بودی و پاسخ دادم و تایید کردم ولی نمی دونم چرا تو قسمت نظرات نمیاد به جاش الان می گم منم دلم براتون هوااااااااااارتا تنگیده بود


من عاشق این کامنتای پرانرژیتم بهارجون.
عزیزم چرا حسودی؟تا چشم به هم بزنی روژینای گلم همه این کارا رو یاد میگیره و نوبت لذت بردن شما میشه
مرسی دوست جووونم
مونا مامان امیرسام
18 دی 91 0:38
قربون دختر کوچولوی ناز که برای خودش خانمی شده و تنهایی غذا میخوره.
خدا حفطش کنه



ممنون مونای مهربون
مونا مامان امیرسام
18 دی 91 0:40
اره سمانه جون وقتی میدیم خودشون غدا میخورن انگار هم لذت بیشتری میبرن هم میخورن تا سیر بشن.
امیرسام هم معمولا خودش میخوره مگر موارد خاص.اگرندم به خودش به قول معروف پل میزنه.میدونید که چی میگم.
فسقلیها همشون مثل همند


من بیشتر از دخملی لذت میبرم)
آره عزیزم بیشتر کارای این فسقلیا مثل همه.
مامان بنیتا
18 دی 91 1:21
آفرین دختر گلم که خودت دیگه تنهایی غذا می خوری..سمانه جونم متنت هم خیلی زیبا بود


مرسی دوست خوبم.
آناهیتا مامانیه آرمیتا
18 دی 91 3:30
دوستت دارم نازدختر، ایشالا همیشه اولین هات باموفقیت باشه


مرسی آناجون،ما هم دوستتون داریم.
مامان نیایش
18 دی 91 9:12
سلام عزیزم همیشه اولینهای بچه ها برای پدر و مادراشون لذت بخشه مخصوصا حرف زدنشون .ازته قلبم آرزو می کنم همیشه سالم باشی ستایش عزیزم


سلام دوست خوبم.ممنون از این همه مهربونی و آرزوی خوب.
محبوبه مامان الینا
18 دی 91 10:24
فدای تو دخمل طلا که بدون کمک غذا میخوری عزیز دلم


خدانکنه محبوبه جون.مرسی از لطفت.
صفورا مامان آوا
18 دی 91 10:38
وااااااااااای چه خوب که خودش میخوره مبااااارکه
کاش آوا هم زودی یاد بگیره خودش غذا بخوره


مرسی عزیزم.خیلی زود یاد میگیره آواجون.
مامان ساجده
18 دی 91 14:42



مامان نوژاجونی
18 دی 91 23:00
آفرین به این دخترنازمون که اینقدر پیشرفت کرده بقول مامان روژینا منم حسودیم شد


مرسی مامانی.چرا حسودی؟تا چندوقت دیگه نوژاجون همین کارو یاد میگیره و شما لذتشو میبرین.
آناهیتا مامانیه آرمیتا
19 دی 91 5:08
سلام دوستم خوبییی؟ستایش گلم چطوره ؟
یه سوال ، ماچراخواب نداریم؟
همش به خودم میگم یعنی سمانه جون بیداره؟



سلام عزیزم.مرسی خوبه.
آره واقعا خواب شبو تعطیل کردیم
منم همینطور
خواهر فرناز
19 دی 91 22:18
دوستای گلم سلام من (فرناز ) تومسابقه شرکت کردم اگه میشه به من رای بدین شاید این دفعه ما برنده بشم ببخشید زیاد وقتتون را نمیگیرم شماره عکس من 0012 دل من به دستان پر مهر شماست راستی بهم اطلاع بدین تا ازتون تشکر کنم یادتون نره ها وگر نه دلم میشکنه وغصه می خورم زمان رای گیری هم فقط و فقط روزچهارشنبه 20 و پنج شنبه 21 دی هست اینم آدرس http://ninimod.niniweblog.com/post57.ph
مونا مامان امیرسام
21 دی 91 3:31
سلااااام دوستم.ممنونم عزیزم شما و ستایش عزیزم خوبید؟
اتفاقا اومدم بلاگت اما نظر نذاشتم.
بازم شما پیش دستی کردی عزیزم.


سلام عزیزم.مرسی ما هم خوبیم.
مرسی که بهمون سر میزنی
مونا مامان امیرسام
21 دی 91 3:37
اگه هنووز بیداری بیا


الان میام عزیزم
مونا مامان امیرسام
21 دی 91 4:23



یه عالمه برای دوست خوبم
مامان محدثه
21 دی 91 17:13
ماشالله دخمل نازی دارین خدا حفظش کنه



ممنونم مامانی از لطفتون.
هیراد و عمه لیلاش
22 دی 91 21:15
سلام سلام صد تا سلام اومدیم یه خبر خوب بدیم به خاطر محبت و دعای شما من توی مسابقه سوگواره محرم اول شدم باز هم از لطفتون ممنونم همیشه شاد و سلامت باشید دوستتون دارم
آناهیتا مامانیه آرمیتا
23 دی 91 11:36
کجایییییی سمانه جون؟ دلمون تنگ شدآخه
ستایش گلی


هستم عزیزم.منم دلتنگتون بودم.مرسی که به یادمونی آناجونم.
دخملیــــــــــــــــــ
24 دی 91 16:31
هزار هزار ماشاا.. بگو مامانی.......
منم دلم ذوقولیش میشه میبینم انیس یه کوچولو از غذاشو تو مشتش میکنه و هزار بار دهنش میبره دستشو تا بخورش


مرسی دوست جون.آره واقعا لذت داره غذا خوردنشون