شادی ستایش در دنیای کودکانه
جمعه 22 دی با همسری قرار گذاشتیم ستایش جونو ببریم سرزمین عجایب.
تا حالا نرفته بودیم اما وصفشو خیلی شنیده بودیم و چی بهتر از فضای بازی کودکانه
تو این هوای سرد.
نمیدونم مسیر رو چطوری رفتیم که تیراژه رو ندیدیم و بجاش از پاساژ بوستان سر درآوردیم
شنیده بودم اونجا هم فضای بازی داره،پس به همونجا رضایت دادیم(البته من بیشتر واسه مغازه هاش و لذت خرید که تو وجود همه خانومها هست تو دلم خوشحال تر بودم)
اما انگار من یادم رفته بود که این عروسک شیطون بلا وقتی میریم بیرون چه ها که نمیکنه...
بهتره هیچی نگم از شیطونی هاش و جیغای بنفش و رفتن تو مغازه ها و ....که میشه
تکرار مکررات.
آخرشم با هیچی خرید برگشتیم خونه
در عوض کلی به عروسک شیطون خوش گذشت.تو محوطه بازی اونجا حسابی
بازی کرد و تازه ساعت 9:30 که اونجا تعطیل میشد با گریه و با زور آوردیمش بیرون.
بچه های بالای 3سال رو بدون همراه نگه میداشتند تا بزرگتراشون به خریدشون برسن،
ولی زیر 3 سال باید یه همراه پیششون میموند.اولش همسری به من گفت تو برو خرید کن
من می مونم پیشش،ولی یکم که دور شدم دلم طاقت نیاورد و برگشتم پیش نازدختر
تا در خوشی هاش و لذت بردنش تو اون فضای شاد کودکانه سهیم باشم...
این شد که دست خالی برگشتیم خونه
این 4تا پسر با همه شیطنتشون کلی هوای ستایش رو داشتن
وااای که ستایش نیم ساعت این تو بود و هیج جوری راضی نمیشد بیاد بیرون،آخرش از یکی از مربی ها خواستم بره اون تو بیاردش بیرون
وقتی این عکس رو دیدم کلی خنده م گرفت...به چی با تعجب نگاه میکنی عزیزکم
نازدخترم با اون پسرکوچولو دوست شده بود و دوتایی داشتن همه توپا رو میریختن اون پشت
ستایش اون توئه...داشتم عکس میگرفتم که یهو نمیدونم چرا شلوغ شد
اینم سرگرمی این روزای ستایشم.هدیه بی بهانه ی خاله فرزانه.یه کتاب داستان کوچولو
با 4تا پازل که دخترکم یخاطر عکساش،عاشق چیدن پازل هم شده...
پ.ن:دوستان شاید بگید پست هام تکراری شدن و همش از شهربازی میذارم...بهم حق بدید چون تو این سرما که نمیشه زیاد بیرون رفت،تو خونه هم که اتفاق خاصی نمییفته.پس خواهشا نگید تکراریه