عسلم اسمشو میگه + تولد بابایی
دختر کوچولوی نازِ مامان چند روزه که یاد گرفتی اسمتو میگی.قبلا وقتی ازت میپرسیدیم اسمت چیه؟میگفتی توتی!!آخرشم نفهمیدم چرا به خودت میگفتی توتی
اما چند روز پیش که از خواب بیدار شدی رفتی عروسکتو اوردی و به من گفتی نی نی..توتی(نی نی ماله ستایشه)منم بهت گفتم توتی نه بگو ستایش.تو هم بعدِ من خییییلی ناااااز گفتی
" سیتایش " وااای خدا خیییلی ذوق کردم انقد نااااز گفتی
حالا دیگه قشنگ بلدی هم اسم خودتو بگی هم اسم منو خوشگلم.
وقتی میخوای منو صدا کنی میگی " مامان..سمانه(دیگه سمایه نمیگی)"
به خاله فرزانه هم یاد گرفتی بجای بَدو میگی " بَزانه ".
خلاصه که دیگه خیلی از کلماتو واضحتر یاد گرفتی بگی.
این عکسا هم جا مونده از 23 ماهگیته عسلم
قربونت برم که دیگه خودت بدون کمک از پله های سـُــسه(سرسره)میری بالا
وااای اینجا تاب دیدی و از ذوق نزدیک بود خودتو پرت کنی پایین
تو عکس کاملا مشخصه چقدر ذوق کردی
آب خوردن کلاغه رو نگاه میکردی
چند روز پیش دیدم ساکتی اومدم بالا سرت دیدم کتونی های منو پوشیدی
پنگول شروع شده
محو پنگولی
تا میبینی دارم عکس میگیرم بای بای میکنی
ظاهرا کاربرد کالسکه عوض شده
سه شنبه 24 اردیبهشت تولد بابایی بود.
منو ستایش تولدتو تبریک میگیم حسینِِ عزیزم
تولدِ تو تولدِ یک زیبایی
تولدِ یک بهار،تولدِ آرامش
تولدِ یک فرشته،تولدِ زلالی دریا،تولدِ عشق
تمام واژه ها برای توصیفِ خوبی های تو حقیرند
و هنوز جمله ای که بشود با آن تو را وصف کرد متولد نشده است