برای تو
سلام گل نازم
این روزا زیاد دلو دماغ نوشتن ندارم.یاد بابابزرگ مهربونم اجازه نمیده حالوحوصله نوشتن داشته باشم.فرصت نوشتنم ندارم مامانی.
بعدازظهرا که تو لالایی منم دارم تند تند کارای خونه و شام درست کردنو میکنم.کارایی که وقتی توی ناناز بیداری نمیذاری بهشون برسم.ساعت 5 یا 6عصر هم بیدار میشی دیگه بابایی از سرکار اومده،دیگه مگه من میتونم بیام تو وبلاگ؟؟!
الانم لالاکردی بخاطر این ادرار سوختگی لعنتی که از آخرای 13ماهگیت تا الان ولت نمیکنه و بدجوری اذیتت میکنه بازت گذاشتم.شبا خیلی بیتابی میکنی گلم بس که پاهات میسوزن عزیزم.منم دلم برات میسوزه و بغلت میکنمو برات اشک میریزم.کاش من بجای تو این زجرو میکشیدم مامانی...
کلا دو هفته آخر 13 ماهگیت و این 17روزی که از 14 ماهگیت گذشته بیشتر شباش هم تو اذیت شدی هم منو بابایی.تازه بابایی که صبحها خوابم میمونه کلی عصبانی میشه به من غر میزنه
خدای مهربون به دختر کوچولوم کمک کن زودتر دندوناش در بیانو این عذاب کشیدنا تموم بشه.
دوست دارم عسل مامان