بدون عنوان
*یکشنبه 18/4/91 ساعت٦:٤٥عصر
عزیزکم ساعت 3 بود دیدم خودت پستونک و پتوی عزیزتو!(لوازم ضروری واسه خوابیدنت) برداشتی
و داشت خوابت میبرد منم مثلا اومدم خوبی کنم،برت داشتم که رو پاهام تکونت بدم خوابت عمیق بشه که یهو خیلی شاکی شدی!زدی زیر گریه وشیون که چرا مزاحمت شدم.خلاصه خیلی بیتابی کردی
با خودم گفتم شاید گشنت باشه،بردمت سر یخچال که انگشت کوچولوتو گرفتی به جامیوه ای. منم یه زردآلوی تقریبا سفت بهت دادم.تا گرفتیش کشیدیش به دندونا و لثه پایینت.فهمیدم که از خارش لثه هات اذیت میشدی.الهی من فدات بشم که انقد بخاطر این دندونا اذیت شدی
هفته قبل بردمت پیش دکترت واسه چکاپ ماهانه.خدارو شکر همه چیزت خوب بود قدت،وزنت...بماند که چقد از آقای دکتر ترسیدی و گریه کردی
خوب شد که خاله سعیده باهامون اومده بود که تو رو از مطب ببره بیرون تا من بتونم با دکتر حرف بزنم
به دکترت گفتم که چند روزیه اسهال داری اونم گفت به خاطر لثه ها و دندوناته.ایشالا که زودتر دربیانو راحت بشی مامانی.
الان به 4تا مروارید بالایی 2تا و به 4تا پایینی ها هم یه دونه اضافه میشه.مبارک باشه دخمل 11 دندونی من