عشق مامان و بابا ستایشعشق مامان و بابا ستایش، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 13 روز سن داره

✿ برای دخترکم ستایش ✿

ستایش جونم بهتره...

1391/8/6 17:43
495 بازدید
اشتراک گذاری

سلام

خداروشکر حال ستایش جونم بهتر شده و کم کم ویروس سرماخوردگی داره دست از سر دختر نازم برمیداره.فقط ستایش یکم ضعیف شده که انشالا اونم تا چند روز دیگه بهتر میشه.

ولی خیلی روزای سختی بودن.هم برای من و هم برای نازدختر.تاحالا اینجوری اذیت نشده بود طفلی.

سختیش برای من جدا از ناراحتی هام از بی حالی و کسلی و شاد نبودن دخترکم،بیشتر از دارو نخوردن خانوم خانموما بود،مخصوصا قطره استامینوفن.چون ستایش تب داشت،این دارو از بقیه برام مهمتر بود که حتما بخوره ولی...بماند که نصفه شبا چه بساطی داشتیم با دخترکم سر همین قضیه...

خداروشکر تموم شد.امیدوارم همه کوچولوها همیشه سالم و شاد باشن.

حالا یکم از پیشرفت های نازدختر بگم:

اول اینکه ستایش با کلمه بد آشنا شده و خیلی جالب ازش استفاده میکنه.مثلا اگه از چیزی بترسه یا کسی ناراحتش کنه بهش میگه بَد بَد.

مثلا یه نمونش این که:دیشب خونه بابام بودیم.از اونجایی که کلا همه مردها انگار دوست دارن لج بچه ها رو دربیارن و گریه شونو ببینن!!(نمیدونم چرا ولی من خیلی از مردها رو دیدم که یه کارایی میکنن که بچه گریه کنه و بعد کلی کیف میکن و میخندن!!! واقعا مردا موجودات عجیبی نیستن؟متفکر)بابام عروسک ستایش رو برداشت و با ماژیک براش سبیل کشید!ما خندیدیم ولی ستایش تا عروسکوو دید ناراحت شدو زد زیر گریه و هی به عروسکه اشاره میکردو میگفت بد بد...

ستایش یه جورایی از گربه میترسه.نه اینکه خیلی بترسه ها،یعنی اگه تو کوچه ببینه میخواد بره سمتش و هی صدای گربه درمیاره(مَ مَ) ولی بهتره بگم انگار از پیشی حساب میبره.بعضی وقتا به پیشی هم میگه بد بد

چند روز پیش ستایش اولین کابوس عمرشو دید

ساعت 5 صبح بود که تو خواب یه جیغ زدو با گریه از خواب بیدار شد.منم بیدار بودم،سریع بغلش کردم.بچم انگار خواب گربه دیده بود چون تو بغلم هی میگفت بد بد...بوو بوو... مَ مَ...(ترجمه:مَ مَ همون میو میو صدای گربه ست به زبون ستایش!بوو بوو هم یعنی برو.بد هم  احتمالا به گربه بدجنس میگفته دیگه)

دخترکم کاملا با مفهوم بد آشنا شده و هرجا چیزی ناراحتش کنه بهش میگه بد بد...

ستایش داره سعی میکنه اسم هرکسی رو یاد بگیره و این خیلی خوشحال کننده ست هم برای من و هم برای اون کسی که اسمشو یاد گرفته.

اسمهایی که الان بلده اَییی(دایی علی)،اَبی(دایی امیر)،اَبیس(خاله افسانه)،نُیی(زندایی ناهید)

به دایی هاش دُیی هم میگه.

راستی یاد گرفته وقتی بهش میگیم جوجو چی میگه خیلی ناز میگه " دیک دیک"

 

عاشقتم دخترک شیرین زبون من

دخترکم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (20)

محبوبه مامان الینا
6 آبان 91 17:53
آخی جوونم این جوجمون هم داره جیک جیک کردن یاد میگیره ستایشه جوجه طلا شیرین زبون


مامان ساجده
6 آبان 91 21:48
قربونت برم خدا رو شکر که بهتر شدی
امیدوارم که دیگه مریض نشی
قربون اون شیرین زبونیات
واقعا این مردها خیلی بیرحمن که این فرشته کوچولو ها رو اذیت میکنن
ستایش جون رو


خدانکنه عزیزم.ممنون از محبتت.نه عزیزم بیرحم نیستن،به سبک خودشون با بچه ها بازی میکنن.
مامان روژینا
7 آبان 91 0:22
به به می بینم خوشگل خاله خوب شده خدا رو شکر ایشاا... دیگه هیچوقت مریض نشی عزیزم
-آفرین جیگر خاله که داره این همه تو حرف زدن پیشرفت می کنه البته اینا بخاطر تلاش مامان جونشم هست اینم بوس برای مامان سمانه



مرسی بهار جون.خیلی بهمون لطف داری عزیزم.
مامان بنیتا
7 آبان 91 11:45
خدارو شکر که حال دخملیمون بهتر شده..ماشالا خیلی باهوشه این ناناز خانوم ما که این همه کلمه بلده بگه..آفرین خاله


آره خدارو شکر.ممنون عزیزم،لطف داری.بنیتا گلی رو ببوس.
الهه مامان روشا جون
7 آبان 91 20:27
سلام سمانه جون.مرسی که به وبمون سر زدی.امیدوارم بتونیم دوستای خوبی برای هم باشیم.من با افتخار لینکتون کردم.


سلام عزیزم.منم امیدوارم دوستیمون پایدار باشه.
یاسی خاله هیلدا
8 آبان 91 20:58
عززززززززززززززیزم خدارو شکر که بهتری مامانی کلی خوشحال شدم که حال عشقمون خوب شده . عاشقه بد بد گفتنت شدنم عزیزم . مامانی ببوسش


یاسی جون ممنون از این همه محبتی که بهمون داری عزیزم.
چشم،شما هم هیلدای نازمو ببوس.
الهه مامان روشا جون
8 آبان 91 21:07
سمانه جون روشای منم خیلی بددوا میخ.ره وقتی استامینوفن بهش میدم از این ور میخوره ببخشید از اون ور بالا میاره.تو این شرایط شیاف واسش استفاده کن خیلی بهتره وسریعتر تبش رو پایین میاره.
ببوسش.


تازگی ها اینجوری شده،قبلا بهتر بود.ممنون عزیزم از راهنماییت.
روشاجونمو ببوس.
مونا مامان امیرسام
9 آبان 91 2:59
عزززززززززیزم خدارو شکر حالت خوب شده
خیلی هم شیرین زبون شدی شما
شاد باشی همیشه گلم


مرسی خاله جوووون.
مونا مامان امیرسام
9 آبان 91 3:03
مامانی الان اومده بودم بلاگتون وقتی رفتم دیدم شما هم اومده بودید.چه تفاهمی


دل ب دل راه داره مونا جون:-)
مامان ایلیا گلی
9 آبان 91 11:12
خدا رو شکر که بهتر شدی..بوسسسسسسسس



ممنونم.
نازنین (مامان ثنا)
9 آبان 91 19:16
خداروشکر که بهتری عزیزم . حالا نوبت ثتا اونم سرماخورده امروز.
قربون حرف زدنت خاله جون خیلی شیرین زبونی


ممنون.آخه عزیزم،خدا کنه زودتر خوب بشه ثنا جونم.
مرسی خاله جون.
پگاه مامان آرتین
9 آبان 91 21:19
سلام عزیزم ببخشیددرگیرعروسی بودم .به نی نم باش دی وبلاگ سرنزدم.حال گل من بهتره.ایشالا همیشه سالم باشی عروسکم.مامان مهربون شماهم خسته نباشید


سلام خانومی.خواهش میکنم عزیزم.ممنون عزیزم از لطفت.
آناهیتا مامانیه آرمیتا
10 آبان 91 2:27
خداروشکرخوب شدی گلم
آفرین به این شیرین زبونیان
بااین عکس خوشگلت
سمانه جون دلم تنگ شده بودآخی اینترنت درست شد


ممنون عزیزم.خداروشکر که وصل شد.
مامان نوژاجونی
11 آبان 91 15:03
الهی قربون اون جیک جیک گفنت بشم
مامان نوژاجونی
12 آبان 91 10:00
خداروشکر که دیگه معنی ومفهوم حرفارو درک میکنه آفرینعکسشم خیلی نانازه
آناهیتا مامانیه آرمیتا
15 آبان 91 11:41
سمانه جون کجاییییی؟



هستم عزیزم،سرگرم عروسی و کارای تموم نشدنی بودم.
♥ الهه مامان روشا جون♥
16 آبان 91 1:33
سلام سمانه جون.مرسی که اومدی پیشمون.
راستی حال دخملی چطوره؟؟؟
کاراشوخوندم ماشالا بهش خیلی با مزه است.


سلام الهه جون.خوبه خداروشکر.مرسی عزیزم.
محبوبه مامان الینا
16 آبان 91 13:31
کجایی عضو فعال و بانشاط نی نی وبلاگ؟!!! دلتنگت شدیم ها


بزودی با دست پر میام دوست خوبم،ممنون که به یادمون هستی.
مامان بنیتا
17 آبان 91 2:13
خانومی معلومه حسابی سرت شلوغه که آپ نمی کنی ها..دلمون برای عکسای جدید ستایش جونم تنگ شده ها!!راستی یه سر به وبلاگم بزن وقت کردی عکسای جدید گذاشتم
پگاه مامان آرتین
17 آبان 91 11:09
ال عروسک من چطوره.ایشالا همیشه رولبات خنده باشه.سمانه جون خسته نباشی دوست خوبم