پیشرفتهای 18 ماهگی
پیشرفت های نازدختر در 18 ماهگی
پیشرفتهای ستایش تو این ماه خیلی چشمگیر بودن،مخصوصا پیشرفتهای کلامی.یعنی هم کلمه های جدید یاد گرفته و هم اینکه بعضی کلمه هایی که قبلا بلد بوده الان بهتر میگه.هرچند هنوز خودم تنها کسی هستم که حرفا و کلا منظورشو میفهمم و به بقیه میگم.واقعا حس خوبیه که فقط تو باشی که بفهمی فرشته کوچولوت چی میگه و چی میخواد و مترجمش باشی...
4شنبه 1 آذر:ستایش جان یاد گرفت بگه مرسی...البته به زبون خودش مـــــــــــــِیسی.وااای انقد این کلمه رو ناز میگه که وقتی میگه دوست دارم حسابی بوسه بارونش کنم
شنبه 3 آذر:یاد گرفت به پیشی بگه پیشی.البته به پیشی که تو مسافرت خونه پدرجونش میدید میگفت پیشی ولی همچنان به پیشی گوشی من_Talking Tom_میگه پـُتو!
الان دخترم همه اطرافیانش رو با یه اسمی که خودش روشون گذاشته صدا میکنه،هرچند شاید اون اسم هیچ ربطی به اسم طرف نداشته باشه ولی خب ما منظورشو میفهمیم و میدونیم با کی کار داره
مثلا به مادرجونش یعنی مامان من میگه:مـــــــَنو
به پدرجونش میگه:پـــــــــــَدی
و از همه جالب تر و شیرین تر اسم باباییش رو میگه.چند روزی میشد که با نازدختر تمرین میکردم که بگه بابا حسین...بگه حسین...هرچند همسری زیاد با اینکه ستایش یاد بگیره بهش بگه حسین موافق نبود و دوست داشت همون بابا صداش کنه،اما من دوست داشتم ستایش یاد بگیره بگه حسین(چون اسم خودم یکم سخته هنوز دارم باهاش تمرین میکنم و سعی میکنم اسم منم یاد بگیره اما هنوز موفق نشدم )
خلاصه بعد از کلی تمرین بالاخره دخترکم شنبه 26 آبان یاد گرفت بگه حــــــــــــوسی...
وووااای که نمیدونید چقد قشنگ میگه حـــــــــــوسی.همسری که وقتی شنید کلی خوشحال شدو کیف کردالان دیگه ستایش باباشو بیشتر حــــــــــــوسی صدا میکنه
و کلمه دیگه هم که یاد گرفت بگه کــــــــــــَتو بود که به کتونی های عزیزش میگه.ولی هنوز به اون یکی کفشاش و دمپایی جوناش میگه آتیتی(همون آتیش قبلیه که یکم پیشرفت کرده)
پریشب هم منو مجبور کرد که کتونی هاشو بشورم و بیارمشون توی اتاق تا باهاشون بازی کنه.حالا یه لحظه هم از کتونی های عزیزش جدا نمیشه
راستی من از هفته قبل سرماخوردگی داشتم که آخرم ستایش از من گرفت.بماند که چقد از بابام غرغر شنیدم که بچه رو مریض کردی و این حرفا...و این چند روز خونه مامانم اینــــــــــــا بودیم و استراحت میکردیم.دست مامان خوبم درد نکنه که حسابی به منو نازدختر رسیدگی کرد.از سوپ های خوشمزه گرفته تا شلغم و جوشونده و...
این چند روزه هم که ستایش مریض بود واقعا به این حرف رسیدم که نوه از بچه آدم عزیزتره
یکشنبه 12 آذر هم با اینکه حال خودم خیلی بد بود ستایش رو بردم پیش دکترش تا هم چکاپ این ماهش باشه و هم برای سرماخوردگیش ویزیت بشه.شکرخدا قد و وزنش خوب بود و دکتر کلی تشویقم کرد.برای سرماخوردگی هم شربت سرماخوردگی کودکان،استامینوفن،شربت خارجی کتوف و اسپری بینی سدیم کلراید(این یکی خیلی بهتر از قطره شه) دادند.
راستی دوستان از دکتر ستایش درباره واکسن 18ماهگی پرسیدم که چرا به دستاش زدند و برای پسرا شنیدم به پا میزنند که اولش خندید و بعد گفت ما ترجیح میدیم واکسن رو به ران بچه تزریق کنیم چون بافت بیشتری داره و دردش کمتره ولی بازو بافت کمتری داره و به استخوان نزدیکتره و دردش بیشتره.وگرنه دخترونه پسرونه نداره.
ولی من پیش خودم گفتم دست بهتر از پاست چون بچه ها پرجنب و جوشنند و از درد پا بیشتر اذیت میشن.
و خبر آخر اینکه دیشب که از خونه مامانم اینــــــــــــــا داشتیم برمیگشتیم خونه خودمون،وقتی رسیدیم و همسری ماشینو پارک کرد دم در من هم ستایش رو که خوابیده بود بغل کرده بودم که یهو زیر پای راستم خالی شد...بـــــــــــله سمانه بیچاره بچه به بغل افتاد تو چاله...فقط خدا رحم کرد که دوتا پام نرفت تو چاله وگرنه معلوم نبود سر منو ستایش چی میومد.پام بدجوری زخم شده و ورم کرده ولی بازم خداروشکر...من نمیدونم اون چاله عمیق وسط خیابون چیکار میکرد...
ببخشید دوستان پرحرفی کردم.این پست عکس نداره چون نمیخواستم از چهره بیمار نازدختر عکس بذارم.الان خداروشکر بهتریم.انشالا پستهای بعدی با عکسای خوب و قشنگ میایم.