عشق مامان و بابا ستایشعشق مامان و بابا ستایش، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 17 روز سن داره

✿ برای دخترکم ستایش ✿

پیشرفتهای 18 ماهگی

1391/9/15 17:44
912 بازدید
اشتراک گذاری

پیشرفت های نازدختر در 18 ماهگی

 

پیشرفتهای ستایش تو این ماه خیلی چشمگیر بودن،مخصوصا پیشرفتهای کلامی.یعنی هم  کلمه های جدید یاد گرفته  و هم اینکه بعضی کلمه هایی که قبلا بلد بوده الان بهتر میگه.هرچند هنوز خودم تنها کسی هستم که حرفا و کلا منظورشو میفهمم و به بقیه میگم.واقعا حس خوبیه که فقط تو باشی که بفهمی فرشته کوچولوت چی میگه و چی میخواد و مترجمش باشی...

 

4شنبه 1 آذر:ستایش جان یاد گرفت بگه مرسی...البته به زبون خودش مـــــــــــــِیسی.وااای انقد این کلمه رو ناز میگه که وقتی میگه دوست دارم حسابی بوسه بارونش کنم

شنبه 3 آذر:یاد گرفت به پیشی بگه پیشی.البته به پیشی که تو مسافرت خونه پدرجونش میدید میگفت پیشی ولی همچنان به پیشی گوشی من_Talking Tom_میگه پـُتو!  

الان دخترم همه اطرافیانش رو با یه اسمی که خودش روشون گذاشته صدا میکنه،هرچند شاید اون اسم هیچ ربطی به اسم طرف نداشته باشه ولی خب ما منظورشو میفهمیم و میدونیم با کی کار داره

مثلا به مادرجونش یعنی مامان من میگه:مـــــــَنو

به پدرجونش میگه:پـــــــــــَدی

و از همه جالب تر و شیرین تر اسم باباییش رو میگه.چند روزی میشد که با نازدختر تمرین میکردم که بگه بابا حسین...بگه حسین...هرچند همسری زیاد با اینکه ستایش یاد بگیره بهش بگه حسین موافق نبود و دوست داشت همون بابا صداش کنه،اما من دوست داشتم ستایش یاد بگیره بگه حسین(چون اسم خودم یکم سخته هنوز دارم باهاش تمرین میکنم و سعی میکنم اسم منم یاد بگیره اما هنوز موفق نشدم )

خلاصه بعد از کلی تمرین بالاخره دخترکم شنبه 26 آبان یاد گرفت بگه حــــــــــــوسی...Yah

وووااای که نمیدونید چقد قشنگ میگه حـــــــــــوسی.همسری که وقتی شنید کلی خوشحال شدو کیف کردالان دیگه ستایش باباشو بیشتر حــــــــــــوسی صدا میکنه 

و کلمه دیگه هم که یاد گرفت بگه کــــــــــــَتو بود که به کتونی های عزیزش میگه.ولی هنوز به اون یکی کفشاش و دمپایی جوناش میگه آتیتی(همون آتیش قبلیه که یکم پیشرفت کرده)

پریشب هم منو مجبور کرد که کتونی هاشو بشورم و بیارمشون توی اتاق تا باهاشون بازی کنه.حالا یه لحظه هم از کتونی های عزیزش جدا نمیشه   

راستی من از هفته قبل سرماخوردگی داشتم که آخرم ستایش از من گرفت.بماند که چقد از بابام غرغر شنیدم که بچه رو مریض کردی و این حرفا...قهرو این چند روز خونه مامانم اینــــــــــــازبان بودیم و استراحت میکردیم.دست مامان خوبم درد نکنه که حسابی به منو نازدختر رسیدگی کرد.از سوپ های خوشمزه گرفته تا شلغم و جوشونده و...ماچ

این چند روزه هم که ستایش مریض بود واقعا به این حرف رسیدم که نوه از بچه آدم عزیزتره

یکشنبه 12 آذر هم با اینکه حال خودم خیلی بد بود ستایش رو بردم پیش دکترش تا هم چکاپ این ماهش باشه و هم برای سرماخوردگیش ویزیت بشه.شکرخدا قد و وزنش خوب بود و دکتر کلی تشویقم کرد.برای سرماخوردگی هم شربت سرماخوردگی کودکان،استامینوفن،شربت خارجی کتوف و اسپری بینی سدیم کلراید(این یکی خیلی بهتر از قطره شه) دادند.

راستی دوستان از دکتر ستایش درباره واکسن 18ماهگی پرسیدم که چرا به دستاش زدند و برای پسرا شنیدم به پا میزنند که اولش خندید و بعد گفت ما ترجیح میدیم واکسن رو به ران بچه تزریق کنیم چون بافت بیشتری داره و دردش کمتره ولی بازو بافت کمتری داره و به استخوان نزدیکتره و دردش بیشتره.وگرنه دخترونه پسرونه نداره.

ولی من پیش خودم گفتم دست بهتر از پاست چون بچه ها پرجنب و جوشنند و  از درد پا بیشتر اذیت میشن.

و خبر آخر اینکه دیشب که از خونه مامانم اینــــــــــــــا داشتیم برمیگشتیم خونه خودمون،وقتی رسیدیم و همسری ماشینو پارک کرد دم در من هم  ستایش رو که خوابیده بود بغل کرده بودم که یهو زیر پای راستم خالی شد...بـــــــــــله سمانه بیچاره بچه به بغل افتاد تو چاله...niniweblog.comفقط خدا رحم کرد که دوتا پام نرفت تو چاله وگرنه معلوم نبود سر منو ستایش چی میومد.پام بدجوری زخم شده و ورم کرده ولی بازم خداروشکر...من نمیدونم اون چاله عمیق وسط خیابون چیکار میکرد...   

ببخشید دوستان پرحرفی کردم.این پست عکس نداره چون نمیخواستم از چهره بیمار نازدختر عکس بذارم.الان خداروشکر بهتریم.انشالا پستهای بعدی با عکسای خوب و قشنگ میایم.

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (39)

maman taha
15 آذر 91 17:53
salam be setayesh khanom topolo omidvaram ke halet zodtar khob beshe


سلام مامان طه جون،مرسی که بهمون سر میزنید،طه جونو ببوسید
مامان روژینا
15 آذر 91 23:26
بابااااااااااااااااااا آفرین به این دخمل شیطون مامانی میبینم که دخملی داره کمکم برای خودش خانمی میشه هااااااا
ای جونم چرا دوباره مریض شدی خالههههههههه از بس که هوا سرد و گرم می شه و بدتر از همه از بس کثیفه ایشاا... زود زود خوب می شی عشقم حالا لپتو بیار جلو
سمانه جون واقعا نوه یه چیز دیگست بی خود که نمی گن مغز بادومن دست مامان جونیشم درد نکنه که اینقدر هوای دخملمون و داره و براش سوپای خوشمزه می پزه
آخ افتادی تو چاله؟ با بچه؟ بمیرم چی کشی خدا خیلی رحم کرده ایشاا... زود خوب بشی
بوووووووووووووووووووووووووووس برای ستایش جونم و مامانی مصدومش

مرسی بهارجونم،خیلی بهمون لطف داری دوست خوبم.
خدنکنه عزیزم.خداروشکر بخیر گذشت.
روژیناجونمو ببوس
باران قلنبه
16 آذر 91 1:49
خیلی فصل بدیه همه سرما میخورن ایشالا زود خوب شین ودیگه از اینا نخورین عوضش چیزای خوشمزه بخورین
واقعا خدا رحم کرد
ستایش جونم ببوس


آره عزیزم برای همین من از پاییزوزمستون متنفرم.مرسی دوست خوبم.
باران جونو ببوس
آناهیتا مامانیه آرمیتا
16 آذر 91 3:33
قربونت برم شیرین زبون
واقعااگه این مامانانبودن ماچیکارمیکردیم کاش ماهم بتونیم مثل مامانای خوبمون برای دخترامون باشیمهمیشه سلامت وزنده باشن
سمانه جون ناراحت شدم خیلی وقتی خوندم که پات زخمی شده خدارحم کردکه آسیب جدی نخوردی عزیزم
راستی دوستم این شربت کتوف رودفعه قبل به آرمیتاجون هم داده بوددکترکه من وقتی سرچ کردم نوشته بودبرای آسم ومن فکرکردم شایدبخاطرحساسیت داده باشه ودرآخردقیقانفهمیدم برای چی هستش که حسابی هم خواب آوره .
ستایش گلم روببوس ایشالا زودترخوب خوب بشید

خدا نکنه عزیزم.آره خیلی خوبه که کنارمون هستن،منم از خدا میخوام که همیشه سالم و سرحال باشن.
واقعا خداروشکر اتفاق بدی نیفتاد.
نه عزیزم واسه ستایش خواب آور نیست،برای همون سرماخوردگیه.
مرسی عزیزم،آرمیتاجونو ببوس

محبوبه مامان الینا
16 آذر 91 11:24
آفرین دخمل شیرین زبون

به بابا میگی حوسی
خدا بهت رحم کرده عزیزم امان از این چاله ها


ممنون عزیزم.خدا خیلی بهمون رحم کرد.
مامان بنیتا
16 آذر 91 13:21
آخی عزیزم چرا سرماخوردی باز؟ایشالا با رسیدگی های مامان بزرگ خوبت زودی خوب بشی خاله...راستی مامانی خیلی خدا بهت رحم کرده خیلی مواظب هم خودت و هم گل دخترت باش


مرسی خاله جونم
واقعا خدا رحم کرد بهمون،چشم حتما.مرسی دوست خوبم
یاسی خاله هیلدا
16 آذر 91 20:10
اخی عزیزم عاشق شیرین زبونیاتم عزززززززززززززیزم .
ایشالا زودی خوب میشی .
سمانه جون خدا رحم کرد . وای اونم با بچه .
ببوس عشقمو


مرسی یاسی جون
آره واقعا خدا خیلی بهمون رحم کرد.
چشم.شما هم هیلدا جیگرو ببوس
آناهیتا مامانیه آرمیتا
17 آذر 91 4:17
امیدوارم بهترشده باشی گلم


ممنون عزیزم بهتریم خداروشکر
مامان آوينا
17 آذر 91 9:23
عزيزم با كمال افتخار لينك شديد دخمل شيطونمونو ببوسيد


♥ الهه مامان روشا جون♥
17 آذر 91 23:53
سلام سمانه جون و ستایش عزیز.خوبید؟خوشید؟سرماخوردگیتون تموم شد؟
من و روشایی مجازا از شما سرماخوردگی رو گرفتیم.
قربونت برم ستایش گلی با اون حرف زدن خوشگلت.آفرین به پیشرفت کردنت.
سمانه جون راست میگی خیلی کیف میده که فقط خودمون متوجه منظورشون میشیم.
راستی خیلی خدا بهتون رحم کرده بچه به بغل آدم کنترلشو از دست میده.

سلام الهه جون،ممنون بهتریم.آخیی،باید با ماسک میومدم وبتون
مرسی عزیزم،آره دخملی کلی پیشرفت کلامی داشته
واقعا خدا رحم کرد بهمون،هرچی یادم میاد اون لحظه رو فقط خداروشکر میکنم اتفاق بدتری نیفتاد.
ببوس روشای نازمو

مونا مامان امیرسام
18 آذر 91 0:54
سلاااااااااام دوستم.خوووبی.دختر گلت خوبه؟ببوسش..
ببخشید شبها میرم میخوابم .تنبل شدم


سلام عزیزم.مرسی خوبیم.واااای که دلم گرفت اون دوشب که نبودی
موناجون خواب شب هم کیف میده بلاااا؟
مونا مامان امیرسام
18 آذر 91 0:57
وااااااااااای خدا رحم کرده ها.خوبه زمین نخوردید.
خداروشکر که بهتری دوست گلم.
قربون دختر شیرین زبون که دلبری میکنه.
واای امیرسام هم عااشق tom اون گربه بلاهه شده.اما اسمش رو نمیگه.کلا همه چیز رو متوجه میشه اما بیان نداره


آره بخدا خطر از بیخ گوشمون رد شد.زمین که خوردم موناجون،فقط یادم نیست چطور ستایش و گرفتم که نیفتاد.خیلی خدا رحم کرد...
اااای جوونم به امیرسام
مونا مامان امیرسام
18 آذر 91 1:01
منم عااشق اینم که به همه رفتارهای امیرسام واقفم.خیلی حس خوبیه.
بوووس برای دوست گلم و دختر نانازش
راستی دوست جان یادته از پاپوشهای روشا گلی خوشت اومده بود.من رفته بودم برای امیرسام پاپوش بگیرم تو بووستان مشابهش فراووون بود.خیلی ناناز چه رنگهای نازی.
کلی یادت کردم.خودم رو کشتم برای امیرسام یه پاپوش پسرونه پیدا کردم اونم کوچیک بود
اخه چرااااااااااااااا؟

مرسی گلم که یادمون بودی.باز من واسه اون پاپوشا دلم رفت!آخه من از شرق چطور بکوبم برم بوستان؟
بله دیگه هرچی چیز خوشگله واسه دخملاست
مونا مامان امیرسام
18 آذر 91 2:56
یه صدقه حسابی رد کن دوستم.خیلی خدا رحم کرده از دستت جدا نشده.
اخه نمیدونیکه.پاپوش اندازه فندق رنگ سرررررررررررررررخابی به همین غلظتی که نوشتم.
خواستم تیرشو برای سام بگیرم نداشت.اخه چرااااااااااا


چشم حتما دوستم
عزیزم اشکال نداره،هرچند میدونم دلت خیلی خواست.حالا هی منو وسوسه کن پاشم برم بوستان همون سرررررررررررخابیه رو بگیرم
مونا مامان امیرسام
18 آذر 91 2:58
دوستم این روزها امیرسام خیلی انرژی میگیره.منم دارم کم کم روزه هامو میگیرم بابت این شبها خسته ام و میخوابم.شاید کمتر بیام.
اما از دوستیمون چیزی کم نمیشه دوستم.سعی میکنم روزهایی که روزه نیستم شب بیام.
بوووووووووووووووووووووووووووووووس ابدار برای ستایش عزیزم


عزیزم خوش بحالت.قبول باشه.خوب کاری میکنی موناجون استراحتتو بیشتر کردی.
مرسی گلم
آناهیتا مامانیه آرمیتا
18 آذر 91 3:30
دوستم خوبید؟ ایشالا که بهترید؟


ممنون آناجون.بهتریم دوست خوبم
مامان ساجده
18 آذر 91 13:52
مبارک باشه عزیزم
سمانه جان خیلی ناراحت شدم که جفتتون مریض شدید امیدوارم که زودتر خوب بشید
الان پاتون چطوره انشاالله که آسیب جدی ندیده باشه


ممنون دوست خوبم،الان خیلی بهتریم خداروشکر.پامم یکم درد داره هنوز ولی بازم یاد اون شب که میفتم خداروشکر میکنم.متین جونو ببوس
پگاه مامان آرتین
18 آذر 91 16:38
سلام ستایش جونم.میسی منوکشته.حوبیمامان سمانه پات چطوره الهی بلا نبینی.این شیرین زبون روحسابی بچلونششششششششششششش


سلام دوست خوبمون.ممنون پگاه جون بهترم.مرسی از لطفت.
آرتین جونو ببوس
آناهیتا مامانیه آرمیتا
19 آذر 91 5:24
سلام عزیزم .خوبیم سمانه جون . ممنون که به یادمونی .منم شبهاکه بیدارباشم به یادتون هستم اماامشب انقدرآرمیتادیرخوابیدکه اول منوخواب کرد الان ساعت ۵/۳۰ بیدارشدم که یه شیشه شیری توی خواب بدم وگول بمالم سردخملو
پات چطوره عزیزم ایشالا که دردنداری ؟


سلام آناجون.ممنون پام خیلی بهتره.
امان ازین دیر خوابیدنای این وروجکا
ببوسش دخملکو
مونا مامان امیرسام
20 آذر 91 3:24
سلاااام دوست مهربونم .خوبی .ستایش جونم خوبه؟ ممنون سر میزنی گلم. راستی فیس بوک هم میاید؟ اگر هستید اسم صفحتون رو برام بذارید. هوارتااا بوس برای ستایش و سمانه مهربوون
مامان ساجده
20 آذر 91 20:55
سلام عزیزم متین تو مسابقه سوگواره محرم آتلیه سها شرکت کرده اگه لطف کنید بیاد تو وبلاگش به آدرسی که هست برید و بهش رای بدید ممنون میشم
نازنین (مامان ثنا)
20 آذر 91 23:05
سلام دوست خوبم . ستایش جونم خوبه؟
الهی فدای شیرین زبونیای این بلا خانوم بشم من که به باباش میگه حوسی
شرمنده دیر اومدم وبتون تازه امروز سرم خلوت شد. انشالله که تاالان سرماخوردگیتون بهتر شده باشه
بابت افتادنت خیلی ناراحت شدم دوستم . منم یه بار اینجوری شدم خیلی بد بود
ستایش عزیزمو ببوس

سلام عزیزم،ممنون.
مرسی نازنین جون الان هم سرماخوردگی مون بهتر شده هم پای من.
خیلی اتفاق بدی بود
چشم،شما هم ثنای نازمو ببوس
مونا مامان امیرسام
21 آذر 91 1:48
سلاام دوست جاان.خوبی گلم.
از راه دور میبوسمتون.



مرسی دوست خوبم
مونا مامان امیرسام
21 آذر 91 2:22
قربونت برم که همیشه اولین نفری.ستایش جوونم خوبه؟
چرا گلم هست.من صبحها و البته تو طول روز مدام با موبایل چک میکنم و تایید اما ج نمیتونم بدم.شبها میام ج میدم.تو صفحه دوم نظرات هست دوستم


خدانکنه عزیزم.مرسی خداروشکر خوبه خوبه دخملم.
آها!گفتم شاید ارسال نشده
مونا مامان امیرسام
21 آذر 91 2:23
راستی بیا نی نی گپ همو اد کنیم.بعد من میرم fb باشه


مونا مامان امیرسام
21 آذر 91 2:48
اخه پایینیهارو الان اضافه کردم. من خودم هیچ وقت با موبایل نمیام.برام سخته.اما تو نی نی گپ راحت حرف میزنیم هی نباید منتظر باشیم همون موقع ج همدیگرو میدیم. من براتون پیغام دادم تو نی نی گپ.رفتی okکن
د خملـــــــــــی
21 آذر 91 19:22
ای جونم نمیدونم بخندم یا بگم وااااااااااااااااااااااااااای.........
آخه دختر جلو پاتو نیگا کن.....
دورت بگردم با این میسی گفتنت......
انیس جون نمیزاره بیشتر برات بنویسم الان لب تابمو قورت میده


آخه دوست جان نصفه شب بود و تاریکی!چه میدونستم یه چاله عمیق وسط خیابونه
ای جان انیس جون
آناهیتا مامانیه آرمیتا
22 آذر 91 2:15
سلام عزیزم کم پیدایی دوستم .داشتم آرمیتارومیخوابوندم باخودم فکرکردم بعدش بیام وخبری ازت بگیرم مگه میخوابیددیگه حالم بدشداینقدرکه کلنجاررفتم باهاش آخرش فهمیدم گرسنه اس سرلاک که دادم خوابید ,
پات چطوره عزیزم؟ستایش گلم خوبه ؟



سلام دوست خوبم.وای چقد سخته نخوابیدنای این وروجکا.
مرسی عزیزم،خوب خوبیم خداروشکر
محبوبه مامان الینا
22 آذر 91 10:02



ممنون عزیزم
پگاه مامان آرتین
22 آذر 91 12:37
کجایید مامان ودخترمهربوننننننننننننننن


هستیم عزیزم،ففط مامان سمانه یکم بی حوصله شده...
مرسی که یادمونی دوست خوبم
♥ الهه مامان روشا جون♥
22 آذر 91 22:36
سلام انقده امروز خوشحال شدم نظرت رو خوندم.باور کن به همدیگه عادت کردیم من 3 4 روز خبری از دوستای وبلاگی نمیشه مثل فضولا میپرشم کجایید؟؟؟؟
امروز از اون روزا بود که از سمانه جونم بپرسم که خدا رو شکر خودت پیش قدم شدی.


سلام الهه جون،ممنون از محبتت.درسته عزیزم هممون حسابی بهم عادت کردیم و کامنت های دوستانمون کلی خوشحالمون میکنه.
خواهش میکنم عزیزم قابلی نداشت
محبوبه مامان الینا
23 آذر 91 9:59
بیا دیگه مامان ستایش جوووون دلتنگیم


محبوبه جون ممنون از محبتت،میام عزیزم،یکم بی حوصلم این روزا...
مامان ساجده
23 آذر 91 14:14
سلام خانمی یه سوال داشتم شما از نتی که استفاده میکنید برای کدوم شرکته؟


میام وبت عزیزم میگم
مامان محدثه
23 آذر 91 16:19
ای جانم عزیزم چقدر بامزه ای شما


ممنون
آناهیتا مامانیه آرمیتا
26 آذر 91 10:17
دوستم تنبل شدیااااا چراآپ نمیکنی زودباااش مامنتظریم
مادر سارا
2 آذر 92 16:35
سلام عزیزان من دخترم راالان ازدکتراوردم سه ونیم ماهشه بهش این شربتهارو داده به نظرشمابدم یاندم شربتهای کتوف شربت کوتریموکسازول شربت دیفن هیدرامین
❀ مامان سمانه ❀
پاسخ
سلام.والا من تا اونجایی که شنیدم این داروها مخصوصا دیفن هیدرامین برای زیر 6 ماه و حتی زیر 6سال مناسب نیست...حتما دکتر صلاح دونستن دیگهانشالا که دخترتون زودتر خوب بشن.