عشق مامان و بابا ستایشعشق مامان و بابا ستایش، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 23 روز سن داره

✿ برای دخترکم ستایش ✿

دختر بیست ماه و نیمۀ من

1391/11/18 3:12
493 بازدید
اشتراک گذاری

دختر نازم نیمۀ  20 ماهگی رو هم پشت سر گذاشت.

باورم نمیشه که روزها و ماه ها انقدر با عجله میان و میرن و گل زیبای من بزرگ و بزرگتر میشه.واقعا دلم میگیره از اینهمه عجله ی روزگار...دلم تنگ میشه واسه تک تک روزها و ماه هایی که گذشت و دختر کوچولوم پیش چشمم از یه موجود ظریف و ناتوان تبدیل شده به دختری شاداب و پر انرژی و شیطون و البته دوست داشتنی تر از قبل.

ستایشم حالا یه دختر کوچولوی بیست ماه و نیمه است با کلی شیطونی و شیرینی جدید.کارها،کلمات و شیطونی های بیست ماهگی عزیزترینم:

جالب ترین کاری که نازدخترم تو این ماه انجام داد و منو حسابی ذوق زده کرد "مامان شدنش" برای عروسکهاش بود.قبل از این ستایشم علاقه ای به بازی با عروسکهاش نداشت و فقط چند دقیقه ای باهاشون سرگرم میشد،ولی چند روزیه که دخترکم خیلی قشنگ و بامزه عروسکهاشو میاره میشونه روی مبل و با لیوان و قاشق خودش بهشون غذا میده(قاشق رو فشار میده تو دهنشون و میگه بَه بَه)،آب بهشون میده(سرشونو میکنه تو لیوان و میگه آبَه،جوری که اگه جون داشتن حتما خفه میشدنچشمک)،بغلشون میکنه(میگه بَبَل) و گاهی ریز ریز باهاشون حرف میزنه.انقدر دیدن این صحنه ها برای من لذت بخشه که دوست دارم همه کارهامو رها کنم بشینم دختر نازم رو که برای عروسکهاش مادری میکنه رو تماشا کنم.

عروسکهای رها شدۀ ستایش وقتی از مامان شدن براشون خسته شده


دخترکم تو این ماه علاقه عجیبی به تمیزکردن خونه پیدا کرده،قبلا هم این کارا رو میکرد،ولی این ماه خیلی بیشتر این کارا رو میکنه،جوری که وقتی شیشه پاککن و دستمال رو دست من میبینه انگار که من وسایلش رو برداشتم اعتراض میکنه و ازم میگیره و من باید منتظر بشینم تا گردگیری خانوم تموم بشه و بده به من.

پریشب خانوم گل حین گردگیری به این نتیجه رسید که شیشه پاککن رو خالی کنه کف آشپزخونه خونه تمیزتر میشهمنتظر

جارو برقی هم دیگه بدتر...یه عالمه وقت باید روشن دست خانوم خانوما باشه و زمین و واسم جارو بزنه،تازه اگه وسطش خواست بره سراغ یه کار دیگه،من نباید به جارو دست بزنم یا حتی خاموشش کنم.آخرشم با گریه ی دخملی جارو میکشم.

تازگی ها عاشق سرسره بازی روی مبلها شده و خودشو از روی مبلها سر میده پایین و با یه خنده ی از ته دل میگه "توووسییی"(همون سرسره به زبون ستایش)


بستنی خوردن هم که کار ثابت هر روز این ماه نازدختر  شده و البته درگیری من با ستایش برای اینکه همون یه دونه بسسسسسهمشغول تلفن

تو این ماه ستایش روزی 2 یا 3 بار لباسای بیرونشو از تو کمد میاره و میندازه تو ماشین لباسشویی،بعدا اگه تو کمد پیداشون نکنم باید برم تو ماشین پیدا شون کنمابرو

تو این ماه موفق شد چسب های در فریزر و جاپودری ماشین لباسشویی رو بکنه و به کاراش برسه!منمکلافه(بعلــــــــه فریزر و جاپودری ماشین لباسشویی خونه ما از دست یه وروجک که دایم درشو باز میکرد چسب داشتچشمک)

تو این ماه عروسکم یاد گرفت آگاهانه و خیلی بجا از کلمه "نه" استفاده کنه.مثلا بهش میگم آب میخوای؟ خیلی خوشگل و ناز میگه "نَـــــــــــــه"

 یا مثلا اگه بدونه یه کاری رو نباید بکنه به من نگاه میکنه و با لحن سوالی میگه "نَـــــــــــــــــه؟"

و عجیب ترین و بامزه ترین کار این ماه ستایش جون این بود که اسم خودشو یاد گرفته میگه.

البته به زبون خودش.قبل از اینکه بگم به اسم خودش چی میگه باید بگم که دخترکم حرف "سین" رو نمیتونه اول کلمه ای بیاره و به جاش یا از "ت" استفاده میکنه یا از "چ".(مامانم که میگن بچه تا 2سالگی نمیتونه حرف "س" رو اول کلمه ای بیاره)و حالا با این مقدمه باید بگم که اگه از ستایش بپرسیم اسمت چیه یا بگو ستایش میگه "توووتی"

خیلی برام عجیبه که آخه چرا توووتی!!!ولی خب بچه ست دیگه...


خلاصه که حسابی شیرین و عزیزتر از قبل دلبری میکنه نفسم

سن ستایش موقع گذاشتن این پست:

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (28)

محبوبه مامان الینا
18 بهمن 91 7:53
عزیزم دلم 20ماه نیمه گیت مبارک
قربونت بشم که اینقدر فعالی و تو کارای خونه به مامان کمک میکنی و اینقدر قشنگ مامان میشی واسه عروسکاتولی خودمونیم واقعا صحنه آب دادن بهشون جذابه
انشااله زودتر هوا خوب شه بتونی بری پارک تا روی مبل تووسییی بازی نکنی خاله


مرسی از محبتت محبوبه جون.
من که فقط منتظر بهارم تا ستای رو بتونم ببرم پارک هم خودم یه هوایی بخورم هم دخملم
محبوبه مامان الینا
18 بهمن 91 7:55
سمانه جون باز جای شکرش باقیه ستایش لباسارو میندازه تو ماشین لباسشویی الینا علاوه بر لباساش عروسک و دفتر و کتاب و مامان و باباش رو هم میندازه اون تو


ای جان،چقد کارای این وروجکا مثل همه.
محبوبه مامان الینا
18 بهمن 91 7:56
فدای اون نه گفتنت بشم مخصوصا با لحن سوالیش
عزیزم اینقدر قشنگ اسم خودتو میگی توووتی
یه جورایی شبیه اون توئیتی ناز و باهوشه کارتون هم هست ها


خدانکنه دوست مهربونم.
راست میگی خاله؟؟!


مامان نوژاجوني
18 بهمن 91 11:32
قربون اون كاراي بامزه ات بشم اون عكس محبت كردنش نسبت به عروسكا خيلي جالب بود.سرسره بازي با مبلها هم حسابي بچه هارو هيجانزده ميكنه برا نوژاجون هم هينطوره كلي ميخنده


خدانکنه عزیزم،پس نوژاجون هم عاشق سرسره بازی رو مبل هاست
دوست ستایشمو ببوس.
نیم وجبی
18 بهمن 91 12:39
همه کاراشو بادقت خوندم سمانه جون کارای بچه های تو این سن خیلی شیرینهآدم دوس داره صبح تا شب نگاشون کنه ازبس بامزن
آفرین به ستایش خوشگلم که این همه کار یاد گرفته


مرسی از اینکه وقت گذاشتی نیکو جون.درسته عزیزم،تو این سن خیلی بامزست کاراشون.
ممنون از نظرت
پگاه مامان آرتین
18 بهمن 91 13:06
سلام عزیزم مبارکه ایشالا عروس شدنت ببینیم.سمانه جون کم پیدایی


سلام،مرسی پگاه جون.انشالا دامادی پسرای گلت.
هستم عزیزم،حتما میام پیشتون.
مامان بنیتا
18 بهمن 91 13:43
نازی چه قدر کارات با مزه ست ستایش جونم..مخصوصا مامان شدنت برای عروسکات که من خیلی از این کار دختربچه ها خوشم می یاد...
یه عالمه بوس برای تووتی کوچولوی ناز شیرین زبون


منم خیلی این حس مامان شدن دختر کوچولوها رو دوست دارم.
مرسی دوست خوبم.بنیتا جونو ببوس.
آناهیتا مامانیه آرمیتا
18 بهمن 91 15:45
دختربیست ماه ونیمه ناااازقربون اون مامان شدن ناشیانه ات برم که بیچاره هاروخفه کردیگلم همیشه سلامت وهمینجوری شیطون باشی که ماهم لذت ببریم
توووتییی جونم دوستت دارم خاله


مرسی خاله.خب خاله خیلی تشنه بودن
ممنون دوست جون از دعای خوبت،ما هم شما رو دوست داریم
لیلا مامان پرنیا
18 بهمن 91 17:00
قربون تو دختر باهوشمامانی اعتراض نکن دیگه دخترمون کاریه


خدانکنه خاله جون.
یاسی خاله هیلدا
18 بهمن 91 19:33
ای چونم توووتی کوچولو
مامانی اگه به بازیش با عروسکاش دقت کنی میبینی همه اون کارایی که شما باهاش میکنی رو با عروسکاش انجام میده . خیلی این کارای نی نی ها با مره اس
مامانی کللللللللللللللللللی ببوس دخمل خوشگلو


آره یاسی جون درست میگی،این کوچولوها همه کارای مامانارو تقلید میکنن.
چشم عزیزم.
متین من
18 بهمن 91 23:41
وای این دخترگل چه کارای بلده افرین


مرسی عزیزم.
مامان محدثه
19 بهمن 91 0:18
قربونت برم خاله جون با این کارای با حالی که میکنی
چقدر قشنگ توووسیی بازی میکنی روی مبل

جیگرتو برم من که این قدر با مزه اسمتتو میگی



خدانکنه خاله جون.مرسی خاله مهربون
مامان انیسا
19 بهمن 91 1:17
وای مامان کوچولوی دوست داشتنی چقدر عسلی شما مخصوصا توووتی گفتنت و همچنین قربون اون نه گفتنت عزیزم


مرسی از محبتت عزیزم
مونا مامان امیرسام
19 بهمن 91 1:51
عزیزم 20 ماه و نیمگیت مبارک.
قربوونت برم که اینقدر بانمکی.
ااای جانم که از الان مامان میشی.
سمانه جوون خیلی بانمکه که بهشون غذا میده.یه بووس محکم از طرف من از اون لپای خوشگلش بگیر


مرسی خاله مونا.
خدانکنه.
آره واقعا خیلی قشنگه مامان شدنش،چشششششم عزیزم.
مونا مامان امیرسام
19 بهمن 91 1:54
همه به من میگفتن مگه یخچال کمده که درش رو باز میذاری حالا من به امیر سام میگم.
روشن و خاموش کردن لباسشویی و باز و بسته کردن جا پودری هم با اقا مهندسه.
کلا همه مسایل نی نیها تو همه خونه ها یکسانه.



کاش میشد این فسقلی ها به وسایل آشپزخونه کاری نداشتن...آخه بستنشون و دوباره باز کردنشون خیلی سخته...قربون اون آقا مهندس جذاب برم
مونا مامان امیرسام
19 بهمن 91 1:57
ای جانم چه ناز سرسره بازی میکنه.
سمانه جون یه دستمال کوچک ویه ظرف خالیه شیشه پاک کن رو از اب پر کنید و به ستایش جونی بگید این فقط مال توئه.بعد راحت به گردگیریتون برسید.
بابت جارو هم من یه تکه از لوله بخارشور که سبکه میدم به امیرسام
بووووووووووس برای ستایش عزیزم


یه سرسره بازی خطرناک.
فکر خوبیه موناجون،اما مطمئنم دخملی اونی که دست منه رو میِخواد
دوست جون ستایش فقط و فقط جاروبرقی روشن رو میخواد با چیز دیگه ای راضی نمیشه
آناهیتا مامانیه آرمیتا
19 بهمن 91 3:10
خوش به حالت سمانه جون دخترت خونه تکونی روازحالا شروع کرده البته فکرکنم خونه روخیلی تکون میده دیگه
عزیییزم


عزیزم تا چند وقت دیگه آرمیتاجون همچین برات خونه تکونی کنه کیف کنی
محبوبه مامان الینا
19 بهمن 91 7:26
خصوصی داری عزیزم





مامان آناهیتا
19 بهمن 91 9:26
سلام ای جان مامان کوچولوی ناز
حسابی تو خونه تکونی عید بهت کمک می کنه مامانی
امیدوارم دوستیهاتون با مریم جون ماندگار باشه


سلام عزیزم.مرسی مامان مهربون که بهمون سر زدین.
آناهیتا مامانیه آرمیتا
19 بهمن 91 11:33
وای سمانه جون دیشب وقتی این کامنت روگذاشتم برات رفتم لا لا فکرکردم توام لالایی
امروزدیدم که برام کامنت گذاشته بودی به هرحال ببخشید


آره فهمیدم رفتی لالا،اشکال نداره عزیزم.
مامان ساجده
19 بهمن 91 14:29
قربون اون محبت كردنت عزيزم كه بيچاره ها رو خفه ميكني
چه نازم سر سره بازي ميكنه ببين به اين ميگن خلاقيت با كمترين امكانات خودشو سرگرم ميكنه


خدانکنه ساجده جون.
آره واقعا بچه ام پر از خلاقیته
مامان بنیتا
19 بهمن 91 20:12
سلام گلم..من تورو به مسابقه دعوت کردم بیا وبلاگم تا متوجه بشی...بووووووس


چشم حتما.
✿✿الهه مامان روشا جون✿✿
20 بهمن 91 1:47
سمانه جون یعنی شما هم بهمنی هستی؟


بله الهه جون منم متولد بهمن 64 هستم.
✿✿الهه مامان روشا جون✿✿
20 بهمن 91 1:49
میدونی بعضی اسم ها از نظر ما راحته ولی بچه ها نمیتونن تلفظ کنن.روشا هم اسمش رو میگه دُدا.


درسته دوست خوبم،ولی اینکه چرا تو ذهنشون اون کلمه میاد برای اسمشون خیلی جالبه.ااای جان،چه بامزه
ببوس دُدا جونو.
مامان ثمین
20 بهمن 91 3:12
سلام عزیزم
خداحفظش کنه خیلی نازه
به ماهم سربزنیدخوشحال میشم


سلام.ممنون از لطفت.چشم حتما.
مامان ثمین
20 بهمن 91 4:36
مرسی به من سرزدید خاله جون
میشه منم جز لینک دوستانتون باشم


خواهش میکنم.بله حتما چراکه نه عزیزم
مامان روژِینا
23 بهمن 91 23:05
واااااااااااااااااای چه با مزه با عروسکاش بازی می کنه بیچاره اون عروسک سبزه که معلومه خفه شده لباساشو بگو می ریزه تو ماشین خیلی نمکه این دخمله سمانه آب دستته بزار زمین بدو اسفند بریز بووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووس


بهارجون نخند روژیناجونم چند وقت دیگه همین کارا رو برات میکنه.
مررررسی دوست خوبم
مامان ایسان
24 بهمن 91 0:20
عاشقتم گوگولی
خیلی کاراش با حال بودن
20ماهگیتم مبارک باشه عزیزم


ممنون دوست خوبم از محبتت