عشق مامان و بابا ستایشعشق مامان و بابا ستایش، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 24 روز سن داره

✿ برای دخترکم ستایش ✿

عکس های وروجک ناز مامان

سلام خانوم گلم امروز کلی ازت عکس گرفتم.دوست داشتم کارای بامزه امروزتو برات ثبت کنم،برای همین این عکسارو برات میذارم داری شکلات یا همون بَه خودتو میخوری وقتی داری با حلقه هات بازی میکنی دوست دارم بشینم نگات کنمو لذت ببرم بس که بامزه باهاشون بازی میکنی و غرق اونا میشی... راستی کلاهتم به نظرت بهتر بود که روی سرت باشه تا توی کمدت نگفتم دیدنیه...ببین چجوری چیدتشون!البته بعضی وقتا هم شده به ترتیب بچینه این حلقه زرده از دفعه قبل که رفتی آب بازی توش آب مونده بوده،برا همین داری تکونش میدی عسلم اینم حلقه هایی که به نظر دخملم اینجوری چیده بشن بهتره ...
24 شهريور 1391

فرهنگ لغت این روزهای ستایش جونم :

فرهنگ لغت این روزهای ستایش جونم : دَدَ ......... هر نوع بیرون رفتن بَه ......... به به،هر نوع خوراکی   ماما ........ مامان بابا ........ بابا اَییییی ......... علی(دایی علی) پَتی .......... پتو آتیش ........... کفش و دمپایی(دخملم دیگه خیلی کم به کفش میگه آتیش و دیگه وقتی میگه کَ یعنی کفشای عزیزشو میخواد!) کَ ........... کفش عَمممم .......... عمو(هر مردی میتونه عموی ستایش باشه  و عَممم خطاب بشه مخصوصا مرداییکه تو تلویزیون میبینه) با .......... آب !! نیییی ......... نی نی(از نوزاد گرفته تا بچه های 13-14 ساله!) اَنگووو ........ انگور(بعضی وقتا مخففش ...
19 شهريور 1391

زنبور کوچولو!!!

سلام دخمل نازم تو پست قبلی گفتم که قراره بریم اصفهان 4شنبه اخرشب منو تو و بابایی و دایی علی راه افتادیم و 6صبح 5شنبه رسیدیم اصفهان خونه پدرجون اینا.بماند که توی نازنازی چقد اون شب قبل از رفتن اذیت کردی و تا تونستی شیطونی کردی و منو حسابی خسته و کلافه کردی صبحم که رسیدیم چون تو ماشین بیشتر راهو لالا کرده بودی تا رسیدیم تو خونه و خاله ها و دایی سعیدو مامان جونو دیدی کلی براشون ذوق کردی و خواب کلا از سرت پرید آخرشم ساعت 9صبح بعد از کلی شیطونی لالا کردی (هربار که میریم اصفهان خونه پدرجون ستایش جونم کلی کار یا کلمه جدید یادمیگیره.فک کنم از خوشحالی ...
19 شهريور 1391

عروسک بیچاره!!!

سلام عزیز دلم بعد از مدتها وقت کردم بیام سراغ وبلاگت تا از آخرین شیطونی هات برات بنویسم   این چند روز که نی نی وبلاگ داشت دستی به سروگوشش میکشیدو خودشو ارتقا میداد حسابی دلم گرفته بود.انگار یه جورایی معتادش شدم فردا هم چهلم بابابزرگمه و ما امشب داریم میریم اصفهان.احتمالا جمعه برمیگردیم چقد زود گذشت چهل روز نبودت بابابزرگ مهربونم...خدا رحمتت کنه... آخرین شیطونی ستایش خانوم که با دوربین شکار شد 2 روز پیش بود.خانومی عروسک کوچولوشو که اتفاقا خیلی هم دوسش داره رو گذاشته بود جلوی مبل و با دوتا پاهاش رفته بود روی عروسک بیچاره تازه هی میومد پایین نگاش میکردو کلی کیف میکرد 2باره میرفت روش... البته اینکارو ستایش خیل...
15 شهريور 1391

عکس های نوزادی

سلام دخمل گلم تو این پست چندتا از عکس های نوزادی ستایش جونو میذارم متاسفانه عکسها زیاد کیفیت ندارن،شرمنده.. به دلیل زیاد بودن عکسهای نوزادی و گیج شدن مامان برای انتخاب ،عکسها گلچین شدن و خوشگل ترینا انتخاب شدن   دوستت دارم عشق مامان ...
2 شهريور 1391

بستنی عزیز!!!

سلام عشق من میخوام عکسای بستنی خوردن یه دختر ناز رو تو این پست بذارم این دختر ناز ستایش جونه که عاشق بستنیه   وقتی داره بستنی میخوره مامانی کمکش میکنه که زیاد نخوره ولی ستایش جون زیاد ازین کار مامانی خوشش نمیاد ولی مجبوره که بستنی عزیزشو با مامانی شریک بشه چون خوشگل خانوم میدونه شریکی بستنی خوردن از هیچی بهتره   حواسم باشه مامانی نیاد سراغ بستنی جونم خدایا چیکار کنم مامانی بیخیال بستنی جونم بشه؟ فک کنم اول کاکائوهاشو بخورم بهتر باشه بعدش یه گاز گنده میزنم...اینجوری نه!مث اینکه این مامانی ...
30 مرداد 1391

آب بازی

سلام گلم شنبه بردمت حموم آب بازی   الان چند وقتیه که دیگه از نشستن تو آب نمیترسی و میشینی واسه خودت حسابی آب بازی میکنی و شالاپ شالاپ میکنی دیگه نمیذاری بشورمت انقد که دوست داری تو آب بازی کنی   بعداز حموم نشستی جلوی tv.منم یه موز بهت دادم و واسه خودت سرگرم شدی         عکساشو اگه میخوای ببینی برو تو ادامه مطلب ... از آب بازیت نتونستم عکس بگیرم عزیزم.اینا عکسای بعد از آب بازیته. قربونت برم موزو داری سر میکشی؟؟!! ...
27 مرداد 1391

درد دل

سلام دختر نازم این روزا همه جا حرف زلزله ست.زلزله ای که خونه هارو ویرون کرد،مادر پدری رو داغدار بچه شون کرد و بچه های کوچیکی به جا گذاشت که دیگه پدر یا مادرشونو نمیبینن و دیگه کسی رو ندارن که دست محبت به سرشون بکشه و وقتی شیرین زبونی کردن محکم بغلشون کنه و بوسه بارونشون کنه... دلم برای اون مادر داغدیده میسوزه که دیگه عزیزِ جونشونو نمیبینه.دلم براش میسوزه چون منم مادرم و میدونم عشق به فرزند تمام قلبو روح آدمو پر میکنه...اشکام نمیذارن درست تایپ کنم... خدایا خودت به همه هموطنام کمک کن...کمکشون کن تا بتونن این غم بزرگ رو فراموش کنن و با صبر این روزای سخت رو پشت سر بذارن.هرچند میدونم این دلنوشته ها دردی ازشون دوا نمیکنه ولی دل خودم ...
25 مرداد 1391

تاتی تاتی با یه کفش خوشگل

سلام شیرینم امروز با بابایی رفتیم یه کفش خوشگل صورتی برات گرفتیم تا بیرون که میبریمت خودت تاتی کنی میخواستم یه کفش راحتی باشه تا پاهای نازت توش اذیت نشه.البته دنبال کفش سوت دار برات بودم که یاخیلی مغازه ها نداشتن یا اگه داشتن انقد قدیمی و بیریخت بودن که انگار مال دوره قلقلک میرزا بوده حالا ایشالا بعدا برات میگیرم تا تاتی که میکنی حسابی قدمات سوت بزنن کفشاتو همونجا پات کردیم و گذاشتیمت رو زمین تاتی کنی،وااای که توی ناناز چقد ذوق کرده بودی ازین که تو دَدَ با یه جفت " آتیش " داری تَ تَ میکنی (ترجمه:تو بیرون با یه جفت کفش داری تاتی میکنی!) همش سرت پایین بودو داشتی "آتیش" "آتیش" میکردی   منم خیلی ذوق کرده ...
20 مرداد 1391