گردش
امشب منو ستایش جونم و همسری رفتیم شام بیرون.از اونجایی که من خیلی وقت بود
که هوس فست فود کرده بودم،رفتیم تا خواسته دل منو اجابت کنیم
دخملم خیلی خانوم بود و اصلا اذیت نکرد.تازه هی تلشو به خانومی که پشت سر ما
نشسته بود نشون میداد و میگفت " تی ".فک کنم خانومه هی برای ستایش دست
تکون میداد،چون همه حواس ستایش به پشت سر من و میز اونا بود.
شب خوبی بود و منم به آرزوم رسیدمنیست همسری همش سرکاره و وقت سرخاروندن
نداره و شده ستاره سهیل،اینه که اینجور بیرون رفتنا برای من میشه یه چیزی مثل آرزو
زیاد نشد عکس بگیرم چون راستش روم نمیشدهمسری هم بدتر از من،هی میگفت
بسسسسه بریییییم
منم برای خالی نبودن عریضه توی خونه از عسلم وقتی داشت سیب میخورد چندتا عکس گرفتم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی