دختر ناناز
دخمل نازم هر روز که میگذره کلی کار جدید یاد میگیری و اونایی هم که قبلا بلد بودی
کاملشون میکنی
مثلا یه سری کلمه ها رو الان بهتر میگی.مثل آب که قبلا میگفتی با.بعضی وقتا آبَه هم
از اونجایی که از میوه ها عاشق انگوری هر روز یه تلفظ براش به کار میبری.امروز میگفتی
اَندوووو
به گردو هم میگی گِدووو.
از خواب که بیدار میشی هی میگی اَییییییییییییی.انقد میگی تا من بگم علی.
اولین اسمی که یاد گرفتی بگی همین اَیییییی بوده که به دایی علی میگی
هرکسی هم که از بیرون بیاد براش زنبور میشی و دلبری میکنی
دور خودت میچرخی و صدای زنبور درمیاری. البته بجای وییییزززز میگی چیزززززز
تا صدای زنگ درو میشنوی یه بابای محکمو ناز میگی
هرچند بیشتر وقتا ناامید میشی چون بابا نبوده...
میبرمت جلوی پنجره که توتو ها رو ببینی تو هم از اون فاصله دور یه جفت کفش مردونه
تو حیاط همسایه میبینی و میگی آتیش یا کَ !!!
کلی هم تو نانای کردن ماهر شدی عزیزم.
نمیدونی چقد دلم ضعف میره واسه چرخوندن اون مچ دستای کوچولوت و بلند کردن
و کلی کار بامزه دیگه که تو پست های بعدی برات میذارمشون...
چندتا عکس از نازدخترم تو ادامه مطلب گذاشتم
شرمنده ترتیب عکسها بهم ریخته ست