عشق مامان و بابا ستایشعشق مامان و بابا ستایش، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 12 روز سن داره

✿ برای دخترکم ستایش ✿

همه چیز از 20 ماهگی نازدخترم

1391/12/2 3:27
518 بازدید
اشتراک گذاری

بازم یه ماه جدید و کارها و شیطونی های جدید.

عزیزکم نمیدونی چقد حرف زدنت شیرین شده.هر روز کلی دربارۀ هرچیزی که بتونی باهام حرف میزنی و منو غرق یه خوشی بینظیر میکنی.کلمه های زیادی رو یاد گرفتی و سعی میکنی باهاشون جمله بسازی و پشت هم ردیفشون میکنی تا من منظورتو بفهمم.بیشتر مکالمه های منو تو عروسک نازم دربارۀ کاراییه که انجام میدیم یا دربارۀ اتفاقاتی که تو خونۀ خودمون یا خونۀ پدرجون افتاده و یا دربارۀ برنامۀ مورد علاقه ات پنگول و یا دربارۀ بابایی.

خلاصه که حرف زدنت باهام خیلی حس خوبی بهم میده عسلم.

20 ماهگیتم تموم شد و با شروع آخرین ماه امسال 21 ماهگیت شروع شد.تو این پست میخوام از کارایی که هر روز با علاقه تو ماه قبل انجام میدادی بنویسم تا یادم بمونه کارهات چقدر شیرین و دوست داشتنی بود و برات یادگار بمونه.

بازم تو این ماه علاقۀ زیادی به بازی با کریرت یا همون "تا تا تا" به زبون خودت پیدا کردی و هر روز دست منو میکشیدی و میبردی تو اتاقت و اشاره میکردی بهش و میگفتی "تا تا تا" تا برات بیارمش تو هال و یه مدت خودتو عروسکاتو تاب بدی.

بازی دیگه ای هم که تو همین کریرت با من میکردی این بود که مینشستی تو کریر و دست چپتو قایم میکردی پشتت و میگفتی "مامایی...دَس" یعنی من دنبال دستت بگردم و بگم "دستت کو مامان؟"

وقتی میگفتم "ایناهاش اینجاست" تو هم غش میکردی از خنده و خیلی خوشت میومد.

 

تو این ماه یاد گرفته بودی هر وقت دستتاتو میشستم و میذاشتمت پایین سریع دولا میشدی و دست خیستو میکشیدی به پاهات یعنی داری وضو میگیریقلب

 

همچنان به کنارهم وایسادن و نشستن منو بابایی حسودی میکنیافسوس

 

وسایل خودتو  کاملا میشناسی و یاد گرفتی تا وسایلت مخصوصا چکمه های محبوبت رو میدیدی خیلی بامزه میزنی رو سینه ات و میگی "مــَ مــَ مَن"

 

خیلی قشنگ از کلمۀ بیا استفاده میکنی.مثلا میگی "ماما بیا" یا فرشو میزنی کنار و مثلا با مورچه ها حرف میزنی و میگی "مــــوچــــو بیــــــا"(خونمون اصلا مورچه نداره!نمیدونم فکر کنم بچم مورچه های خیالی میبینهسوال)

پریشب داشتی همینطور با موچوها حرف میزدی که بابایی بهت گفت "آخه مگه تو سلیمان نبی هستی که با مورچه ها حرف میزنی" منم کلی خندیدم از دست حووووسی و تووووتینیشخند

 

یه بار چند روز پیش بابایی بردت بیرون برای شام ماست بخرید،حالا از اون روز هربار که بابا داره میره بیرون میگی "بابا..دَدَ..مااااس" یعنی هربار بیرون رفتن بابا برای ماست خریدنهنیشخند

 

این ماه به میل خودت بیشتر بابایی و بجای حووووسی،بابا صداش میکردیمژه

 

بازی دوست داشتنیت فوت کردن کبریت روشن بود و روزی چند بار منو میکشوندی تو آشپزخونه و میگفتی "آتیش" تا برات کبریت روشن کنم و تو با ذوق فوتشون کنی و بعدش با دیدن دودش بگی "دااا" یعنی داغ.البته قبلش سعی میکنی با دست دودها رو بگیری.

(بالاخره دخترم با کاربرددرست کلمۀ آتیش آشنا شد.قبلا به کفشاش میگفت آتیش.الان کفشاش به زبون خودش آتیتی هستن)

 

نازدخترم اصلا از حرف زدنِ من با تلفن خوشت نمیاد و تا میبینی دارم با کسی حرف میزنم میای تلفنو میگیری شروع میکنی حرف زدن و بعد که حرفات تموم شد قطعش میکنی و میگی "گــَـت"!! عصبانیآخه دختر مامانت ترکه یا بابات که به ق میگی گ!سوال

 

یه کار بامزه ای که این ماه یاد گرفتی در ادامۀ همون مامان شدنت برای عروسکهات این بود که روی بالش و پتو ی خودت که خییییلی دوستشون داری،لالاشون میکنی و پتوتو میندازی روشون و بعد خیییلی ناز انگشت کوچولوتو میذاری جلوی بینیت و میگی "هییییس"

وااای که من دوست دارم وقتی میگی هیییییس حسابی بچلونمت عروسکبغل

من که از علاقه ات به پتوت خبر دارم میدونم چقد داری بهشون لطف میکنی پتوتو میندازی روشونچشمکماچ

 

بازی کلاغ پر رو هم خودت بازی میکنی.انگشتتو میذاری روی زمین و میگی "تیتووو..پــــَــر" و بعد دست میزنی و میخونی "بابایی آیی یایی.." یعنی باباش خبر نداره رو میخونی خوشگلمقلب

 

کار جالبی که مدتهاست عادت کردی بهش این بود که وقتی آهنگایی که دوست داری پخش میشد و حس نانایی بهت دست میداد،اگه خونۀ پدرجون همه جمع بودیم،تک تک اسمهای خاله ها و دایی ها مادرجون و پدرجونو(پَتی(پدرجون)،مَنو(مادرجون)،دایی-تَعی(دایی سعید)،اَیی(دایی علی)،موووصی(دایی مصطفی)،اُیویی(خاله سعیده-خیلی باحاله به خاله سعیده میگی اُیویینیشخند)،بَدو(خاله فرزانه)،اَبی(خاله افسانه)،نایی(زندایی ناهید) صدا میزنی تا برات دست بزنن و تو نانای کنی.گاهی با دست نزدن عمدی خاله ها برای اینکه اسمشونو دوباره صدا بزنی تمام وقتت صرف همین کار میشه و اهنگ هم تموم میشه.

 از دیروز تو خونۀ خودمون با اینکه موقع نانایی کردنت کسی غیر از من نیست،ولی بازم اسمشونو صدا میکنی تا برات دست بزنن!انگار حضور مجازی دارنخنده

عااااشق برنامۀ رنگین کمون و پنگول هستی.البته فقط دوست داری پنگول و ببینی و وقتی میره واسه کارتون ناراحت میشی و حتی گریه میکنی و هِی پنگولو صدا میکنی "اَنــــّـــا".خیلی هم روش حساسی.امروز که کیمیا کت پنگولو دراورده بود حسابی ناراحت شده بودی و هی میگفتی "اَنـــّـــا..کُت"

منم هی میگفتم مامانی عیب نداره الان بهش میده...آخ

یا چند روز پیش نیما و پنگول نمیدونم یه چیزی مثل گلدونو شکوندن که همونجا یاد گرفتی بگی "چـــی چـَــ :شکست" تازه اون گلدونه هم برات شبیه کفش بوده انگار!چون همش از اون روز میگی "اَنـــّــا..آتیتی..چـــی چـَــ" و حتما منم باید برات ماجرا رو تعریف کنم...

تو این ماه خیلی خیلی از کشیدن نقاشی با مدادرنگی و به قول خودت "ناااسی"  خوشت اومده،مخصوصا با خودکار که بعضی وقتا بعد خط خطی هات تو کاغذ به عشق لاک،با خودکار روی دستت طراحی میکنی و خیلی هم ذوق میکنی از لاک زدنت.مبلا رو هم نااااسی کردی

شیطونکابرو

کلا عشق به لاک و کفش تو دخملم موج میزنهنیشخند

پی پی هم یاد گرفتی میگی ولی فعلا تا 2سالگیت پروژه ای واسه از پوشک گرفتن ندارمچشمک

اینا کارا و شیرینی های عزیزکم تو ماه بیستم از عمر قشنگش بود.دوست دارم عسلم بدونه که مامان هر روز عاشق تر از روز قبل مادرانگی رو با وجود دختر عزیزش تجربه میکنه.دوستت دارم دنیای من.

دوتا از آثار هنری عسلم.قربونش برم که انقد از رنگای شاد استفاده کردهبغل

این عکس برای امروزه.عسلم یاد گرفته دستشو گاز میگیره و به من نشون میده میگه "گاااس" بعدشم میره دستمال کاغذی میماله روش یعنی قرمزیشو پاک کنهابروهرچند زیاد تو عکس معلوم نیستزبان

چندتا عکس از سالن بازی فروشگاه

رقص فواره ها با آهنگ خیلی قشنگ بود.ستایش هم که عشق رقصزبانداره نانای میکنه.اونم سایۀ منه.بخدا چاق نیستم نمیدونم چرا دوتا سایه دارمخنثی

ت

تو فروشگاه بادکنک بهت دادن که همونجا یاد گرفتی با ذوق فراووون بگی "باتو".

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (28)

آناهیتا مامانیه آرمیتا
2 اسفند 91 3:44
دوستم به شماهم یه خداقوت جانانه میگم
خیلی بامزه بودحرفهاوکارهای ستایش عسلم مثل دوستش بیاروخوب یادگرفته
قربون وضوگرفتنت عزییییزم
دستت دردنکنه خاله جون دیگه به پنگول میگی آنا
عکسات همه نازن مخصوصاگازگرفتگیت



آره برای منم جالب بود که همزمان بیا رو یاد گرفتن.
آناجون خیلی باحال بود،نمیگه آنا که!میگه اَنّا.
مرسی دوست جووون
آناهیتا مامانیه آرمیتا
2 اسفند 91 3:44
راستی سمانه جون من آپ میکنم نمیادتوی به روزشده ها
تازه به جای نظرمینویسم یادگاری نمیشه


میام وبت
محبوبه مامان الینا
2 اسفند 91 7:52
عزیز 21ماهه نااااااااز منآخه سمانه جون ماشاله با این زبونی که ستایش نازم داره تخم کبوترت چی بود این وسط تک تک کارهاشو خوندم و خندیدم و لذت بردمچه حس خوبیه دیدن مرحله مرحله رشد بچمونقسمت وضو گرفتن خیلی باحال بودخب چرا نازمو سرکار میذارن خاله جوندس دسی کنین که قر تو کمرش نمونه خب


وااای چه خوشگلآره بابا منم همینو میگم ولی پدرجونش بازم داره واسش جور میکنه!دخملم تا چند وقت دیگه کامل سخنرانی میکنه
تقصیر خودشه،بس که اسماشونو بامزه میگه اوناهم دوست دارن هی صداشون کنه.
الیناجونمو ببوس
محبوبه مامان الینا
2 اسفند 91 7:56
امان از دست این دوستان مجازیه بچه هاالبته میدونی که این قضیه به رشد خلاقیت و هوش بچه ها کمک میکنهفدای این دختر تپل ناااازم که همش از رنگهای شاد استفاده میکنه واسه آثار هنریش
به شعر کلاغ پرش خیلی خندیدمبابایی آیی یایی..
انشااله همیشه شاد و خندون باشی ستایش عزیزم


ستایش هم کم کمداره دوستای مجازی شو پیدا میکنه
خدانکنه دوست جون.مرررسی از اینهمه لطفت محبوبه جون
مامان انیسا
2 اسفند 91 8:29
واااااااااااااااااااااااااااای چقدر تو خواستنی شدی عسلم چه شهر بازی قشنگی رفتی کوچولو عکسات خیلی ناز شده


مرررسی عزیزم.جای آنیساجون خالی،خیلی خوش گذشت.
آنیساگلی رو ببوس.
مامان کوثری
2 اسفند 91 10:11
اگر دنبال تقویم 92 با عکس کودکتون هستین!!! اگر میخواهید جشن تم دار بگیرین !!!! حتما سری به مابزنید و طرح های زیبا و بینظیر ما رو ببینید http://temparti.blogfa.com/ هر طراحی که شما بخواهید تو سریع ترین زمان انجام میشه
محبوبه مامان الینا
2 اسفند 91 13:38
میگم اون سایه چاقت خیلی باحاله نکنه خبریه؟شاید ستایش میخواد از تنهایی بیاد بیرون؟


نه بابا خیالت راحت خبری نیست.ستایش اصلا نمیخواد تو این شرایط از تنهایی دربیاد
نیم وجبی
2 اسفند 91 18:49
عزیییزم دلم کارای شیرینتو خوندم داری حسابی خانوم میشیا
پالتو قرمزتم خیلی ناااااااااااازه
قدر مامان خوبتو بدون که این همه با حوصلس


نیکو جون ممنون از اینهمه محبتی که به منو نازدختر داری عزیزم
لیلا مامان پرنیا
2 اسفند 91 19:38
الهی خوردنی خاله خیلی بلا شدیا یه عالمه بوس واسه عسلم


مرررسی خاله جونم
✿✿الهه مامان روشا جون ✿✿
3 اسفند 91 0:29
ای جانم قربون اون وضو گرفتنش بشم خیلی با مزه بود.
خدا رو شکر تو این رنج سنی همشون انقده سفت و مال دوست میشن که آدم میترسه از کنار وسیله هاشون رد بشه نکنه زبونم لال بیفته زمین.
میگمه روشا و ستایش جونو ادغام کنن یه فارس درست ازشون درمیادآخه روشا به گل میگه قل .



آره بخدا مال دوستو خوب گفتی
خیلی باحال بودفکر کنم فارسی نابود بشه از ادغامشون
روشا گلی(دودا قلی به زبون خودش ) ببوس
مامان بنیتا
3 اسفند 91 1:27
عزیز دلم چه قدر شیرینی آخه تو شیطونکم
سمانه جون ار اینکه کارای بامزه ستایش جونو مو به مو می نویسی خیلی خوشم می یاد..می دونی بعدها که بزرگ شه و این شیرین کاریهاشو بخونه واقعا لذت می بره
نازدخمل 21 ماهه خیلی دوستت دارم


مرسی خاله مهربون
ممنون گلی جون،عادت کردم همیشه خاطرات و با جزئیات مینویسم.دوست دارم بعدها هم برای خودم هم برای ستایش یادگار بمونه کاراش.
ماهم شما و بنیتا جونو دوست داریم.
نیلوفر
3 اسفند 91 2:57
___████__████_███ __███____████__███ __███_███___██__██ __███__███████___███ ___███_████████_████ ███_██_███████__████ _███_____████__████ __██████_____█████ ___███████__█████ ______████ _██ ______________██ _______________█ _████_________█ __█████_______█ ___████________█ ____█████______█ _________█______█ _____███_█_█__█ ____█████__█_█ ___██████___█_____█████ ____████____█___███_█████ _____██____█__██____██████ ______█___█_██_______████ _________███__________██ _________██____________█ _________█ ________█ ________█ _______█
مامان آروین-مریم
3 اسفند 91 12:36
سلام دوست خوبم
برای آروین از سایت bofy.blogfa.com قالب سفارش دادم که الان آماده هست .
لطف میکنید به همون آدرس بروید و قالب آروین رو ببینید و در موردش بهم نظر بدین ....
نظرتون رو تائید نمیکنم ، صادقانه بهم بگین اگه موردی داشت . چون هنوز وقت اصلاح کردنش هست . متشکرم .



عزیزم آدرس وبتو بذار.
نازنین (مامان ثنا)
3 اسفند 91 12:53
ای جوووونم اول ی گاز محکم از ستایش جونم
قربون حرف زدناش و تک تک شیرین کاریاش مخصوصا قسمت وضو گرفتن فرشته کوچولو
سمانه جون اگه درباره سایت توضیح نمیدادی واقعا فکر نمیکردم سایه خودت باشها
ببوس عزیز دلمو


دوست جون گاز میگیرم ولی محکم قول نمیدم
خدانکنه عزیزم،مرسی از محبتت
دیگه لازم بود رفع ابهام بشه
ثناجونو ببوس
مامان ساجده
4 اسفند 91 0:41
عزيزم بيست و يكمين ماهگردت مبارك@};
حسابي داري دلبري ميكني
براي گل دخترم


مرسی ساجده جون.متین جونمو ببوس
مامان آروین-مریم
5 اسفند 91 12:54
خدا حفظش کنه .... خیلی کاراش بامزه بودند ........


ممنون از محبتت.


مریم جون آدرس وبتو برام بذار..
نیم وجبی
6 اسفند 91 12:40
سلام عزیزم..وب کسری به دلایل شخصیی دیگه آپ نمی شه ولی من خودم هر چند وقت یه بار بهتون سر میزنم


سلام نیکوجون.خیلی حیف شد،هم دلم برای کسری تنگ میشه هم برای نوشته های خودت.اما حتما صلاح دیدی.بهمون سر بزن حتما
محبوبه مامان الینا
7 اسفند 91 13:11
کجایی سمانه جوووووون؟کم پیدایی عزیزم؟
اگه آپ نکنی به این نتیجه میرسم که27سالگی داره تاثیرمیزاره
دلتنگیم بییییییییییییییاااااااااااااااااااااااااااا


شارژ نتم.ن تموم شده بود دوست جووون.البته 27سالگی با بی حوصلگی قاطی شدن و تاثیر گذاشتن
مامان روژِینا
7 اسفند 91 13:11
الهی من فدای اون شیرین زبونیات بشم کلی کیف کردم از کارهای جدید ستایش جونم و البته از سلیمان نبی بودنش وای که چه نقاشی های قشنگی هم می کشه این خانم خوشگله با اون دستای ناز و کوچولو و تپلی و البته گاز گازی
میگم خودمونیم سمانه خوب به بهونه بچه کیف می کنیا همش از این فروشگاه به اون فروشگاه ایشاا... همیشه خوش باشین راستی سایه تم خیلی جالبه به قول محبوبه مشکوک می زنیا نکنه خبریه عشق منو بماچ بوووووووووووووووووس


خدانکنه بهارجون.مررررسی دوست جون از لطفت.
آره واقعا به اسم ستایش به کام مامانش
نه بابا خیالتون راحت هیچ خبری نیست.از دست این محبوبه
شقایق مامان آرشا
7 اسفند 91 20:57
سلام قشنگم .خوشحال میشم تبادل لینک کنیم.موافقتتون را برام نظر بذارید
مونا مامان امیرسام
8 اسفند 91 2:00
سلااااام به روی ماهتون. دلم براتون یه ذره شده اما واقعا نمیدونم چرا نمیخوام بیام وب. البته دلیل اصلیش اینه که شب زود میخوابم تا صبح برای امیرسام انرژی داشته باشم. عااااااشقتم ستایش کوچولوی ناز خیلی خوووجل حرف میزنی.یه عاالمه بووس برای تو قالب جدیدتون هم خیلی نازه عااشق اون عکسشم که با لباس خال خالی انداخته میبوسمتون
مامانی شیدا
8 اسفند 91 10:24
ماشا الله اسفند دود کن مامانی برای این گل دختر ناناز خیلی شیرین زبون شده عکساشم خیلی نازه آفرین
در مورد اون سایه هم نگران نباش منم 2 تا سایه دارم


مرسی عزیزم لطف داری.
مامان نیایش
8 اسفند 91 13:11
سلام سمانه جون به خدا اگه ستایش اینجا بود درسته قورتش می دادم با این کارا و حرفای قشنگش


سلام عزیزم.مررررسی خاله جون
مامان محدثه
9 اسفند 91 0:44
الهی قربون وضو گرفتنت بشم خاله جون
چه با حال میگی موچو بیا
ای جانم عزیز شیرین زبون
چه جالب ما هم چند روز پیش همین فروشگاه رفتیم خرید بعدش هم محدثه رو بردم سالن بازیش اینقدر ذوق میکرد که نگو


خدانکنه خاله جون.
چه جالب چه زود اقدام کردین واسه شهربازی بردن محدثه جون
مونا مامان امیرسام
9 اسفند 91 2:47
خدا حفظت کنه شیطون کوچولو
کاملا از چشمات مشخصه چه اتیشی میسوزونی
قربون شیرین زبونیت
یعنی عاشقتم که همه جارو ناااسی میکنی


مونا مامان امیرسام
9 اسفند 91 2:48
قررربونت برم که عاشق کفشی.
افرین که نقاشی میکشی.
سمانه جون امیرسام اصلا اصلا به نقاشی علاقه نداره


خدانکنه خاله جون.
قربونش برم.خب موناجون گلپسرمون کارای واجبتر از نقاشی داره دیگه
اصلا راحتی شما!چون ستایش همش خودکار میخواد که خودشو نااااسی کنه.
محبوبه مامان الینا
9 اسفند 91 7:29
خوشحال شدم برگشتی سمانه جووووووناز دیدن کامنتی که برام گذاشته بوددددددددی ذوق مرگ شدم
دوستون داریم


مررررسی دوست مهربونم.دل به دل راه داره محبوبه جونماهم دوستتوم داریم
فاطمه
17 اسفند 91 23:38
سلام یک اسفند حتما براش دود کنید خیلی نازه نظر برای وبلاگم یادتون نره مرسی


سلام فاطمه جان،ممنون از محبتت.آدرستو نذاشتی خانومی بتونم بیام وبلاگت