عشق مامان و بابا ستایشعشق مامان و بابا ستایش، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 11 روز سن داره

✿ برای دخترکم ستایش ✿

این روزا....

1391/12/8 16:59
403 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دوستای گلم.

چند وقتی بود که شارژ نتمون تموم شده بود و حسابی دلم برای وب عزیزکم و دوستای خوبم تنگ شده بود.

تو این چند روز که نت نداشتم از فرصت استفاده کردم و کارای خونه تکونی رو انجام دادم...اما با وجود دخمل شیطون و پرانرژیِ من خیییییلی سخت بود.با اینکه زیاد سروصدا نمیکردم ولی ستایش زود از خواب بیدار میشد و با خوشحالی و انرژی تازه میومد سراغ منو خرابکاری ها و بهم ریختنها رو شروع میکرد.منم دیگه بیخیال کارای بزرگتر شدم.چون هم دست تنهام و باکمردرد و پادردی که از زمان زایمان پیدا کردم نمیتونم خیلی از کارا رو بکنم و هم با وجود ستایش خونه تکونی معنایی نداره!چون از اینور جمع میکنم از اونور خانومی بهم میریزه.

totalgifs.com barrinhas gif gif line.gifنمیدونم ستایش ماشالا خیییلی شیطون و پرانرژیه یا بچه های دیگه ساکت و خجالتی هستن.امروز مجبور شدم برای یه کار بانکی ستایش رو با خودم ببرم بانک.واااااای که منو  دیوونه کرد...همش میخواست واسه خودش بره تو بانک بچرخه،از در بره بیرون-مخصوصا که یه مغازه کفش فروشی هم نزدیک بانک دیده بود...خانومی هم که عششششق کفش-اصلا یه جا بند نمیشد...اما دوتا دختر کوچولوی دیگه همسن ستایش توبانک بودن که خیلی ساکت پیش مامان و باباشون نشسته بودن دقیقا برعکس ستایشافسوس

منم با نگاههای مردم هم اینطوری بودمخجالت و هم اینطوریکلافهگریه

اینجور وقتا پیش خودم میگم یا دخترِ من خیلی شیطونه یا اون بچه ها کمرو و آرومن...

خـــــــــــــــلاصه که این روزا با شیطنتهای ناتمومِ ستایش و کم آوردنای من میگذرن...

الان هم دخترکوچولویِ من خوابه و دنیایِ من آرومه..ولـــــــــــــی نمیدونم این چه حسِ عجیبیۀ که تا نفسم خوابید دلم برایِ تموم شیطنتهاش تنگ میشه...

عـــــــــــــــــاشقتم دنیایِ من

دوستای خوبم شاید این روزا کمتر برسم بهتون سر بزنم...دوستتون دارمсердце

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (23)

هیراد و عمه لیلاش
8 اسفند 91 20:04
سلام ، هیراد جون توی مسابقه شرکت کرده ، لطفا به وبلاگش بیائید و کمکش کنیدآرزومند ارزوهای شما
مامان محدثه
9 اسفند 91 1:13
ای جیگرتو برم شیطون بلا
آره واقعا با این بچه ها دست تنها نمیشه کار کرد.
برای ستایش جونم


مرررسی دوست مهربون.محدثه جونو ببوس.
مونا مامان امیرسام
9 اسفند 91 2:43
نمیدونی چقـــــــــــــــــــــــــــــــــــــدر خوشحال میشم وقتی از شیطنت بچه ها میخونم.
احساس میکنم تنها نیستم
ستایش نگو امیرسام بگو.زیاد باهم فرق ندارند



موناجون یکم دوستتو دلداری بده ناااامرد تازه خوشحال میشی..بذار دفعه بعد که از شیطونی های امیرسام نوشتی میام اینجوری بهت میخندم
مونا مامان امیرسام
9 اسفند 91 2:44
کار خوبیه که خونه تکونی نمیکنید.
خونه ما یه جورایی مثل اولش شد
شیشه ها که نگو.پرده اشپزخونه هم باید دوباره شسته بشه
خوشحالم نه


واااای جدی میگی؟؟!
خستگی به تنت موند موناجون
اشکال نداره عزیزم هنوز تا عید وقت هست چندبار دیگه خونه تکونی کنی
آناهیتا مامانیه آرمیتا
9 اسفند 91 2:50
سلام سمانه جونم .خسته نباشی ازکارمن کم کم دارم شروع میکنم وحرص میخورم .ازشیطنت نگوووکه باخبرم حسابی من که همش دارم فکرمیکنم این هفت سین روکجابایدبذاریم ازدیت این ووروجکا
اینکه برای مغازه کفش فروشی مشتاق بوده خیلی بامزه اسعزیزم قرتی خانوم
دوستون دارم


سلام آناجونم.مرسی دوست جون.پس شما هم شروع کردی خونه تکونی با چاشنی حرصو جوش رو
فکر نمیکنم جایی باشه که 7سین از دست این وروجکا در امان باشه
نمیدونم این عشق به کفش دیگه چیه
ماهم دوستتون داریم آنای عزیزم
محبوبه مامان الینا
9 اسفند 91 7:47
چه خوب شد که از خودت نوشتی عزیزم آخه داشتم نگرانت میشدم...واااااااااااای از خونه تکونی که نگوووووووومن هم واسه جمعه برنامه دارم البته الینارو احتمالا میزارم خونه بابام تا بتونم به کارام برسم سمانه جون شیطنت بچه ها هم یه امر عادیه ...اتفاقا من همیشه عاشق بچه های شیطون و پرهیجان هستم میدونستی یکی از علائم هوش بالاشونه
بوووووووووووس برای شیطون بلای خودم


قربون تو دوست بامعرفتم برم
کار درستو شما میکنی محبوبه جون،چون با وجود بچه اصلا نمیشه.
باهات موافقم دوست جون،منم بچه های شیطونو دوست دارم،ولی خب یه وقتایی کم میارم...
لیلا مامان پرنیا
9 اسفند 91 14:07
امیدوارم روزهای باقیمونده از سال رو با خوشی سپری کنیدببوس گل دختر رو


مرسی لیلاجون،شما هم همینطور.
پرنیاجونو ببوس
دايي علي
9 اسفند 91 16:37
سلام من طوفاني وارد شدم خواهشا طوفاني بياين به وبلاگ پريچهرمون وبلاگتون زيباس حتما بياين نظر ندين.....اصلا امكان نداره نظر ندين مرسي!!
مامان بنیتا
10 اسفند 91 1:51
سمانه جون خسته نباشی از کارای خونه تکونی واقعا درست می گی با این کوچولوهای خرابکار خیلی تمیز کاری سخته..من که امسال اصلا نمی تونم به کاری برسم با این وروجک
ایشالا همیشه تنش سالم باشه شیطنتهاشم شیرینه ناناز خانوم


مرررسی دوست خوبم.آره واقعا سخته
عزیزم هنوز شیطنتای بنیتاجون مونده شروع بشه
ممنون از محبتت گل نازجون
نازنین (مامان ثنا)
10 اسفند 91 2:25
دوست خوبم امیدوارم همیشه با ستایش عزیزم شاد و خوشحال باشی
درباره شیطنتای این کوچولوها هم باید بگم چو میگذرد غمی نیست.
یه زمانی ب خودمون میایم میبینیم چقدر دلمون برای این دوران وروجکا تنگیده.



ممنون دوست عزیزم،منم امیدوارم شما و ثناجون همیشه شاد باشید.
دقیقا.موافقم باهات نازنین جون
ثناجونمو ببوس.
منا مامان امیرسام
11 اسفند 91 1:44
تورو خدا ناراحت نشده باشی دوستم.
چیکار کنم واقعا خوشحال میشم.اخه هرچی بچه از برادر و خواهرزاده هام و حتی اشناها دور ما هستند همه ارومند.
وقتی مثل ستایش گلی میبینم خباثتم گل میکنه.واقعا
میشم.
بعدش هم شیطونیهاش و برای بابای امیرسام تعریف میکنم
اونم به زندگی امیدوارتر میشه



نه قربونت برم چرا ناراحت بشم؟اتفاقا منم کامل درک میکنم اون خباثتی که گفتی رومنم خوشحالم درکم میکنی و تنها نیستم
منا مامان امیرسام
11 اسفند 91 1:46
بابت خونه تکونی هم فکر کنم یه بار دیگه باید انجام بشه
نبینم نمیای دوست خوووووبم


انقد زود شروع کردی دوست جون تا عید چندبار باید تکرارش کنی
منا مامان امیرسام
11 اسفند 91 3:05



شقایق مامان آرشا
11 اسفند 91 12:04
ای جونم .ولی مامانی من اگه شسملی بیرون شیطونی کنه اصلا سرخ نمی شم باهاش همکاری می کنم.زنده باد نی نی های شیطون


یعنی تو یه جایی مثل بانک همراه پسملی شیطونی میکنی مامانی؟!:؟چه جالب


✿✿الهه مامان روشا جون ✿✿
11 اسفند 91 15:11
ای جان قربونش برم.
سمانه جون باور کن من با مونا جون مامان امیر سام موافقم.منم وقتی به وبلاگای نی نی های شیط.ن سر میزنم یه کم آروم میشم و همش به این فکر نمیکنم که روشا مستعده بیش فعالیه.
باور کن منم هر جا میرم مردم با دیدن روشا تعجب میکنم منم از نگاه مردم که خودشون سن مامانای ما رو دارن وکم کم دو سه تا بچه بزرگ کردن ولی انقدر با حیرت تماشا میکنن.
خواهر جون فکر کنم بچه های مردم خیلی آرومن.
ببوس ستایش دوست داشتنی منو.


خدانکنه عزیزم.
با حرفات موافقم الهه جون.آخه قدیمی ها مثل الان ما واسه بزرگ کردن بچه انقد حرص نمی خوردن،چون معمولا خواهربرادر بزرگتر مواظب بچه بود،یا واسه بازی و شیطنت خونه های بزرگ ویلایی بوده نه آپارتمانهای تنگ و کوچیک.واسه همینه مامانای الان مثل ما انقد کم طاقت شدیم و زود کم میاریم..
چشم،شما هم روشاجونمو ببوس.
مامانی شیدا
12 اسفند 91 12:24
آفرین ستایش جونم که شیطونی دخمل باید شیطون باشه
مامان جون ستایش خدا رو شکر کن که دخملی سالم و سر حال و شیطونه
به امید خدا همیشه شاد باشید



بله درسته،خداروشکر.
ممنون
مامان ساجده
12 اسفند 91 20:50
وای سمانه جون از شیطنت نگو من یکیشو تو خونمون دارم ولی خدا رو شکر خیلی تو خونه تکونی اذیتم نکرد نمیدونم به خاطر اینه که عاقل تر شده یا اینکه مقطعیه
منم دقیقا مثل شمام وقتی میخوابه دلم برای شیطنتاش تنگ میشه انشاالله که همیشه سالم و پر انرژی باشن


ساجده جون خوش بحالت متین جون گذاشت خونه تکونی کنی،من که بیخیال شدم از دست دخملی
مرسی عزیزم.متین جونو ببوس
مهسا مامان کیارش
13 اسفند 91 0:53
سمانه جون ممنون که بهمون سر زدین عزیزم ستایش جون رو لینک کردم. خدا حفظش کنه. بازم بهمون سر بزنین


مرسی مهساجون،منم شما رو لینک کردم.امیدوارم دوستای خوبی برای هم باشیم
مامان نیایش
13 اسفند 91 12:44
سلام سمانه جون . دقیقا دخترت عین نیایش منه اونم وقتی یه جایی می ریم اونقدر شیطونی می کنه که از خجالت سرخ و سفید می شم اما لطف بچه ها به همین کاراشونه دیگه الهی ستایش جون همیشه شاد و پر انرژی باشه .


سلام دوست خوبم.چقد این دوتا دخمل شبیه همه کاراشون.درسته عزیزم باهات موافقم،بچه اگه شیطون نباشه که بچه نیست..
ببوس نیایش گلمو.
مامان انیسا
13 اسفند 91 19:06
ای شیطون بلای دوست داشتنی!مامانی فکر کتم بیشتر به خاطر سنش باشه کم کم آروم میشه


درسته عزیزم،دوست داره محیط اطرافشو بشناسه دیگه
آنیسای نازمو ببوس.
مامان روژِینا
13 اسفند 91 22:51
وای که تو این چند وقت که نبودم کلی دلم برای ستایش تنگیده بود من فکر کردم خودم تنبلم بابا سمانه جونم تو هم که تنبلی گفتم الان با یه عالمه پست جدید مواجه می شم
وای قربونت بشم که اینقدر شیطونی والا سمانه منم همش از خودم می پرسم یعنی همه اینقدر شیطونن؟ ولی انگار اره



ماهم دلمون برات تنگ شده بود دوست جووون.
آره بهارجون یه مدت نت نداشتم و حسابی پشتم باد خورده بود و تنبل شدم تو آپ کردن
خداروشکر انگار همدردای زیادی دارم
ببوس روژینای شیطونو
مامان محدثه
14 اسفند 91 0:36
سلام عزیزم خسته نباشی از خونه تکونی.آره واقعا سخته با بچه ها بخوای خونه تکونی کنی مگه اینکه کمک داشته باشی
ستایش جونو از طرف من ببوس


سلام دوست خوبم.ممنونم.بیخیال خونه تکونی بشیم بهتره انگار
چشم،شما هم محدته کوچولو رو ببوس