گردش2
یه گردش اعصاب خرد کن!
امروز دیدم حوصله هر دو مون سر رفته گفتم دخملی رو ببرم پارک.هرچند چون
ساعت 2 بود و سرظهر و کوچه ها خلوت،یکم دو دل بودم.ولی واسه خونه هم
میخواستم خرید کنم،این شد که رفتیم.
ولی کاش نرفته بودیم پارک...
با دیدن یه صحنه هایی و یه سری آدم بیکار کلی اعصابم خرد شد.
پارک خلوت بود،یه دختر تنها(که ظاهر درستی نداشت)روی یه نیمکت نشسته بوده
و چندتا پسر موتورسوار که معلوم بود سرظهر دارن تو پارک چیکار میکنن،هی میومدن
مزاحم دختر میشدن و هی با موتور توی پارک ویراژ میدادن.
خیلی ناراحت شدم...احساس بدی داشتم،چون اصلا احساس امنیت نمیکردم.
دیدن اون صحنه ها و حرفایی که بینشون ردوبدل میشد خیلی آزارم میداد.
نمیدونم اینجور موقع ها مقصر کیه؟
اون دختر که سر و وضع درستی نداشت؟اون پسرها که از ظاهرشون خلاف میبارید؟
جامعه و فرهنگ مردم؟یا منِِ مادر که بچه مو برده بودم هواخوری؟؟؟!!!
اینجور اتفاق ها خیلی منو آزار میده.از همه بدتر احساس نا امنی از وجود اون
خلافکارها ست که انقد بهمون نزدیکن...
کاش یه روزی بیاد که وقتی از خونه داریم میریم بیرون احساس امنیت کنیم و
پشیمون نشیم از بیرون رفتنمون...
بگذریم...
عکس های ناز دختر تو ادامه مطلب
نازدختر دیگه موقع عکس انداختن به دوربین نگاه نمیکنه
اینجا هم داره یواش یواش خودشو سُر میده پایین شیطون بلا