عشق مامان و بابا ستایشعشق مامان و بابا ستایش، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 9 روز سن داره

✿ برای دخترکم ستایش ✿

بازی وبلاگی

بــــــــــــازم یه بازی وبلاگی دیگه یکی دو روزه تو بعضی از وبلاگها این بازی جدید-که به قول دوستان شبیه همون دفتر عقاید دوران مدرسه هاست و کلی باهاشون خاطره داریم-دست به دست میچرخه و حالا با دعوت دوست عزیزم آناهیتا مامان آرمیتا عسلی نوبت من شد که به این  20 سوال جواب بدم.مرسی دوست جون از دعوتت اول بگم که من و دوستام تو دبیرستان هر وقت دفتر عقاید دستمون میفتاد اهل راست نوشتن نبودیم و فقط چرت و پرت مینوشتیم و کلی به جوابای هم میخندیدیم.یادش بخیر حتی هنوزم بعضی از جوابایی که داده بودمو مرده بودیم از خنده یادمه... الانم موندم چیکار کنم از یه طرف به خودم میگم اینجا جاش نیست راحت شوخی کنی و از طرف دیگه بینهابت وسوسه شدم ی...
13 خرداد 1392

عکسای تولد نفسم

 تــــــــــــولــــــــــــــد 2 سالگی نـــــ ـــفـــــ ـــســـ ـــم  امروز 11 روز از دومین سالروز تولد عشق کوچولومون گذشت...میدونم تا چشم به هم بزنیم دختر کوچولوی نازمون میشه 3ساله..4ساله..20ساله... مثل همین 2ساله شدنت...خیلی زود بزرگ شدی عسلم. امروز بالاخره وقت کردم که بیام و عکسای تولد خودمونی دخمل نازنازی رو بذارم.از شنبه هفته پیش که سرماخوردگیت شروع شد،تا همین دیروز جمعه اصلا حال و روز خوبی نداشتی...روزای سختی بودن.سرماخوردگیت هر روز شدیدتر میشد و تو هر روز کسل تر و بی حالتر میشدی. تبت هم قطع نمیشد و آخر هم مجبور شدیم از ریه هات عکس بندازیم و آزمایش خون بدی.خلاصه که روزای خییی...
11 خرداد 1392

یه پست همینجوری!!!

سلام به دوستای گلم بابت تبریکای قشنگتون برای تولد ستایش عزیزم از  همتون تشکر میکنم از تمام دوستای مهربونی که من حتی نمیشناختمشون و لطف کرده بودن و با کامنتای پر مهرشون تبریک گفته بودن هم تشکر میکنم چهارشنبه 1 خرداد 92 ستایش کوچولوی من 2 ساله شد.جشن تولد خودمونی شو روز پنجشنبه گرفتیم که بابایی و خاله ها و دایی ها سر کار نباشن.خداروشکر تولد خوبی بود و کلی بهمون خوش گذشت. کلی عکس و فیلم از دخمل کوچولومون گرفتیم که فقط یه تعدادی شونو میتونم اینجا بذارم. بنا به دلایلی نشد تولد عزیزکمو تو خونۀ خودمون و مفصل بگیرم و مجبور شدیم خونۀ پدرجون یه جشن خودمونی بگیریم.آرزو میکنم که سال دیگه جشن تولد 3سالگی ستایشمو تو خونۀ خودمو...
6 خرداد 1392

لمس بودنت مبارک

  باز کن پنجــــــــره ها را که نــــــــــسیم روز میلاد اقاقــــــــــی ها را جشن میگیرد و بهــــــــار روی هر شاخه کنار هر برگ شمـــــــــع روشن کرده است فرشتۀ زیبایم دومین سالروز زمینی شدنت مبــــــــــــارکـــــــــــــ     دختر کوچولوی شیرینم،ستایش جونم پیشاپیش تولدتــــ ــــ مبارکـــ ـــــــ   عزیزترینم . عاشقتم عزززززززززیزم. اینم عکست تو ویترین نی نی وبلاگ عکس نازدختر تو قسمت متولدین امروز نی نی وبلاگ سن دخترکم به روا...
31 ارديبهشت 1392

عسلم اسمشو میگه + تولد بابایی

   دختر کوچولوی نازِ مامان چند روزه که یاد گرفتی اسمتو میگی.قبلا وقتی ازت میپرسیدیم اسمت چیه؟میگفتی توتی!!آخرشم نفهمیدم چرا به خودت میگفتی توتی اما چند روز پیش که از خواب بیدار شدی رفتی عروسکتو اوردی و به من گفتی نی نی..توتی(نی نی ماله ستایشه)منم بهت گفتم توتی نه بگو ستایش.تو هم بعدِ من خییییلی ناااااز گفتی " سیتایش " وااای خدا خیییلی ذوق کردم انقد نااااز گفتی حالا دیگه قشنگ بلدی هم اسم خودتو بگی هم اسم منو خوشگلم. وقتی میخوای منو صدا کنی میگی " مامان..سمانه (دیگه سمایه نمیگی)" به خاله فرزانه هم یاد گرفتی بجای بَدو میگی " بَزانه ". خلاصه که دیگه خیلی از کلماتو واضحتر یاد گرفتی بگی. ...
25 ارديبهشت 1392

همه چیز از 23 ماهگی نفسم

  عروسکم این روزا آخرین روزا از دوران یک سالگیتو داری سپری میکنی.کم کم داریم به 2ساله شدنت نزدیک میشیم.تو این ماه خییییلی حس استقلال طلبیت خودشو  نشون داده.دوست داری بیشتر کاراتو خودت بکنی و نمیذاری حتی کمکت کنم.منم تا اونجایی که بشه باهات راه میام و ازت میپرسم میخوای کمکت کنم؟اگه کمک بخوای میگی "کومَت" یعنی کمک، اگرم نه سریع یه نه کشیده میگی و خودت کارتو انجام میدی. لباسا و کفشاتو خودت درمیاری و میپوشی...لیوان آبتو دوست داری بذارم کنارت جرعه جرعه بخوریش...با گوشی من خودت دوست داری شماره بگیری و حرف بزنی...کانالا و برنامه ها رو بیشتر خودت انتخاب میکنی(وقتی دارم کانالا رو بالا پایین میکنم هر کدومو دوست داشته باشی میگی "همین"...
20 ارديبهشت 1392

حال و هوای بهاریِِ منو ستایش

  من عاشق بهارم... سبزی و هوای لطیفش که نه سرده نه گرم رو خییییلی دوست دارم.دلم میخواد بهار بجای 3 ماه 6ماه بود.همیشه هم که انگار با عجله تر از بقیۀ فصلها میگذره و زود تموم میشه.کاش میتونستیم یه وقتایی زمانو متوقف کنیم یا حداقل جلوی اینهمه شتاب واسه گذشتن رو بگیریم... دختر کوچولوی نازم سال جدید تا حالا که 45 روز ازش گذشته برامون خوب بوده،البته به غیر از اون روزای تلخ و سختِ آخر فروردین که حتی تحمل فکر کردن بهشونو ندارم و یادم که میفته غم دلم رو پر میکنه... خداروشکر میکنم که الان مشکل برطرف شده و تو صحیح و سالمی گلِ من. تو اون روزای سخت باورم شد که وقتی مادر باشی حتی یه درد کوچک فرزندت میتونه تو رو داغون کنه.....
14 ارديبهشت 1392

روز مادر مبارک

   ❤ مادر ❤ نه تکرار میشود نه تکراری...   تقدیم به آنی که بهشت زیر پاهایش جای دارد...به مادرم که مهرش تا ابد در دلم جای دارد تو بهترین گل میان شهر گلهایی تو رنگ آفتابی شب که میرسد مثل ستاره،گویی مهتابی مادر خوبم روزت مبارک   ستایشم دختر عزیزم ممنونم که هستی...ممنون که با آمدنت باعث شدی طعم شیرین مادر شدن را بچشم...ممنون که بخاطر وجود تو زندگیم بهشت شد...ممنون که با حضورت روز مادر برایم رنگ و بوی دیگری گرفت...چقدر خوب که تو دنبالۀ این راه را میگیری و خودت هم روزی این طعم شیرینی که وجود تو به من هدیه داد را میچشی.....
11 ارديبهشت 1392